گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

زیر مجموعه پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه شریف

گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

زیر مجموعه پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه شریف

گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

پژوهشگران عضو گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه صنعتی شریف، اینجا از فکرها و دل نوشته هایشان راجع به فعالیت ها و هدف های گروه می گویند. مطالب منعکس شده در این وبلاگ، به هیچ وجه منعکس کننده دیدگاه رسمی گروه نیست و بیان کننده نظرات شخصی نویسندگان است.
برای ارتباط با ما به این آدرس ایمیل بزنید:
socialristip@gmail.com

کانال تلگرام کسب و کار اجتماعی

سامانه آموزشی سرو

خبرنامه کارآفرینی اجتماعی حرکت

خبرنامه حرکت یک

شماره های پیشین

به فهرست دریافت کنندگان خبرنامه کارآفرینی اجتماعی «حرکت» بپیوندید.

عضویت در خبرنامه

۱۵ مطلب توسط «سروش طالبی اسکندری» ثبت شده است

نوآوری اجتماعی در زمینه کشاورزی

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ

کشاورزی یکی از بخش های مهم اقتصاد است که در تولید ناخالص داخلی، ارزآوری و از همه مهمتر اشتغال کشور نقشی پر اهمیت دارد. از طرفی سبک توسعه این حوزه اقتصادی در کشور منجر به تبعات بسیار زیادی به ویژه در از بین بردن منابع آب به وجود آورده است که نتیجه آن خشکی دریاچه ها، رودها و تالاب ها و کاهش چشمگیر آب های زیرزمینی بوده است. به همین جهت به نظر می رسد فعالیت ها و ابتکارات جدیدی که در این زمینه بتواند به بهبود وضعیت کشاورزی مبتنی بر پایداری و تعهد به محیط زیست بیانجامد نوآوری هایی اجتماعی خواهد بود.

از آنجا که چنین موضوعی در سطح کلان کشور مطرح بوده و رویکرد و نگاه حاکمیت ایران معمولا با مولفه های پایداری مخصوصا در زمینه کشاورزی هم راستا نبوده است، طبیعتا نیاز به تغییر رویکرد حاکمیت و ایفای نقش مناسب آن در اصلاح مدل توسعه بسیار پر اهمیت است. اما سوالی که مطرح است این خواهد بود که با فرض آنکه دولت و حاکمیت، حرکت به سمت توسعه پایدار و فروکش کردن عطش توسعه را پذیرفتند، حال چگونه باید مردم و کشاورزان را در مسیر نوآوری های اجتماعی دوستدار محیط زیست در زمینه کشاورزی همراه کنند.

باید پذیرفت که افزایش کشاورزی، حفر چاه های غیر مجاز، گسترش شهرها و ... هیچ کدام یک شبه رخ نداده است و اکنون هم برای اصلاح وضعیتی که به نابودی منابع منجر می شود، نمی توان شتاب زده عمل کرد. دولت اکنون نمی تواند به راحتی مسدود کردن چاه های غیر مجازی که تا مدت ها چشم هایش را بر روی آن بسته بود و کاهش سطح زیر کشتی را که تا مدت ها از رشد آن استقبال می کرد، دنبال کند و تاکید و اصرار بر آن می تواند تبعات منفی بزرگی برای کشور داشته باشد. از آن مهمتر جامعه ای که با کشاورزی راه و روش تامین معاشی برای خود دست و پا کرده است و اکنون به امید برداشت از زحمات گذشته خود است به راحتی نمی تواند منافع خود را به نفع محیط زیست و سایر مردم نادیده بگیرد. علاوه بر وابستگی معیشتی این جامعه به چنین شیوه تامین معاش، کشاورزی برای جامعه مذکور حکم سبک زندگی و هویتی نیز دارد که در این مورد هم نمی توان به راحتی آن را تغییر داد.

به نظر می رسد تغییر در سبک کشاورزی و معیشت برای حرکت به سمت توسعه پایدار، نیازمند جامعه ای از کشاورزانی است که در حال حاضر در اغلب مناطق کشور با آن فاصله جدی داریم. جامعه کشاورز در صورتی که توانمند بوده و سرمایه انسانی و اجتماعی بالاتری به دست آورد و در کنار آن رفاه بیشتر، امنیت زندگی بالاتر و امکانات مناسب تر در دسترس داشته باشد، راحت تر در مسیر نوآوری اجتماعی، توسعه پایدار و کشت سودمندتر با در نظر گرفتن جوانب مختلف حرکت خواهد کرد و این منجر به اجرایی شدن سیاست های توسعه پایدار دولت خواهد شد.

 برای نمونه در دهه های گذشته متوسط سنی کشاورزان پیوسته افزایش یافته است و مسن بودن کشاورزان منجر به کاهش بهره وری، عدم آگاهی از اطلاعات مورد نیاز و عدم تمایل به نوآوری و استفاده از روش های جدید می شود. به همین جهت جامعه کشاورزی برای افزایش بهره وری نیازمند وارد شدن نسل جدیدی از کشاورزان است تا بتواند نوآوری های جدید در راستای توسعه پایدار را بپذیرد و دنبال کند.

همچنین جامعه کشاورزان باید به جامعه ای تبدیل شود که در ارتباط موثر و متقابل نهادهای توسعه دهنده فناوری های جدید یا نهادهایی که با فناوری های جدید آشنا بوده و توانایی به کارگیری آن را دارند، دانش مورد نیاز برای توسعه پایدار کشاورزی را به کار گیرد. علاوه بر این، کشاورزان باید بتوانند اطلاعات مورد نیاز بازار محصولات و کشت محصولاتی که می تواند همزمان به استفاده بهینه و پایدار از آب، افزایش سود برای آنها و تامین نیاز کشور توجه کند را به دست آورند و با استفاده از آن تصمیم گیری کنند.

بر اساس توصیف بیان شده از جامعه کشاورزی مطلوب، نقش تسهیلگری برای توانمندسازی جامعه کشاورزی مطرح می شود و اهمیتی غیر قابل انکار پیدا می کند. تسهیلگران باید توانمندسازی این جوامع را در جهت بهبود وضعیت کشاورزی انجام دهند و به آنها برای فهم مناسب تر مساله یاری برسانند. همچنین ابزارها و به طور کلی دانش جدید در این حوزه را به کشاورزان منتقل کنند.

نقش مهم دیگری که برای تسهیلگران تعریف می شود تلاش برای به مشارکت گرفتن جوامع محلی در تصمیم سازی، توسعه راهکارها و انجام آنها است. از آنجا که سابقه کشور در دهه های گذشته در راستای خدمات رسانی به روستاها و کشاورزان در فضای متفاوتی دنبال شده است و این سبک تبدیل به فرهنگی در سطح جوامع محلی گشته است، تغییر آن بسیار سخت و پر اهمیت است.

همچنین علاوه بر توانمندسازی کشاورزان و جوامع محلی، برای تبدیل شدن جامعه کشاورزان به جامعه ای پویا، مرفه و دنبال کننده توسعه پایدار، نیاز به اقدامات مهمی از طرف دولت احساس می شود. نگاه موجود در جامعه به کشاورز به عنوان قشر ضعیف و مستضعف، باید با اقداماتی جهت بهبود زندگی این جامعه جایگزین شود تا رفاه و ارتقا طبقه اجتماعی کشاورزان را به وجود آورد. در این صورت توسعه پایدار راحت تر می تواند به دغدغه خود کشاورزان مرفه و با جایگاه اجتماعی بالا تبدیل شود و به این صورت آنها سیاست های دولت را دنبال کرده و حتی از دولت چنین اموری را مطالبه می کنند.

در این راستا هویت بخشی به تشکل های کشاورزی و سپردن بخشی از وظایف مربوط به خودشان مانند مدیریت محلی منابع، حمایت از تعاونی ها و ... به آنها، کمک قابل توجهی به این هدف خواهد کرد. همچنین دولت باید با سیاستگذاری های خود در راستای کاهش ریسک کشاورزان برای حرکت به سمت تولیدات جدید با منافع مذکور، از طریق اقداماتی همچون توجه به  وضعیت زنجیره ارزش چنین محصولاتی و بهبود آن تلاش کند.

مکانیزم یارانه نیز باید در راستای اهداف بیان شده هدفمند گردد و به جای پرداخت یارانه برای آب و انرژی به مواردی پرداخت شود که رفاه کشاورزان، در اختیار قرار دادن امکانات و شیوه های بهره ور و جدید کشاورزی، اطلاعات مورد نیاز و در نهایت توسعه پایدار کشاورزی و احتمالا سود کشاورزان را دنبال کند. 

در همه این موارد باید توجه داشت که دستیابی به چنین وضعیتی نیازمند تلاش جدی دولت، نهادهای مدنی و مردم دارد و در کوتاه مدت به دست نخواهد آمد. همچنین اگر چه هزینه های دستیابی به چنین وضعیتی زیاد است، اما به نظر می رسد بیشتر از هزینه های گزاف دولت در راستای اقدامات عمرانی برای کشاورزی همچون ساخت سدها نباشد.


  • سروش طالبی اسکندری

در کشور ما توسعه صنعت در مناطق کمتر توسعه یافته به دلایل مختلف مخصوصا عدم وجود زیرساخت، با ریسک و خطر ناپایداری بالا مواجه است. بنابراین در اکثر موارد عقل سلیم سرمایه گذار با اهداف اقتصادی به وی حکم می کند فرصت های سرمایه گذاری در شهرهای بزرگ و امکانات کافی را با سرمایه گذاری در مناطق کمتر توسعه یافته با زیرساخت های حداقلی معاوضه نکند.

در چنین شرایطی به نظر می رسد یکی از مهمترین جنبه ها در سیاست گذاری توسعه کسب و کار در مناطق کمتر توسعه یافته توجه به پایدار سازی این کسب و کارها است و لازم است سیاست های مختلف در این حوزه را با این رویکرد ارزیابی کرد. در این مطلب منظور از کارآفرینی در مناطق کمتر توسعه یافته، کارآفرینی هایی است که منفعت اجتماعی از آن به وجود می آید و در راستای توسعه ایجاد می شود. همچنین منظور از پایداری کسب و کار، شرایطی است که در آن کسب و کار بتواند با مشکلات درونی و خارجی خود مقابله کند و به فعالیت خود ادامه دهد. در ادامه از منظر پایداری کسب و کار دو مدل پیشنهاد شده برای توسعه کسب و کار روستایی یا مناطق کمتر توسعه یافته نقد می گردد.

پیروان ایده کسب و کار اجتماعی محمد یونس، راه اندازی کسب و کار در قالب کسب و کار اجتماعی را روشی برای توسعه در مناطق کمتر توسعه یافته می دانند. پیش فرضی که در این رویکرد نهفته است طمع سرمایه گذار برای استثمار روستاها و مناطق کمتر توسعه یافته می باشد. در مقابل، این افراد توصیه می کنند که نیاز به کارآفرینان کسب و کار اجتماعی است که قصد به دست آوردن سود از سهام را نداشته باشند. اما باید توجه داشت کارآفرینی که در یک منطقه کمتر توسعه یافته قصد راه اندازی کسب و کار داشته است، در مسیر توسعه منطقه گام برداشته و به احتمال زیاد قید کسب و کار کم ریسک تر و پر سودتر شهری را زده است.

از منظر پایداری کسب و کار نیز به نظر می رسد در حوزه اشتغال خرد،‌ پیشنهاد کسب و کار اجتماعی نمی تواند به افزایش پایدار سازی کسب و کار بیانجامد و اتفاقا در مواردی از پایداری آن می کاهد. کسب و کارهای معمولی در زمان رونق کسب و کار معمولا سود و انباشته مالی قابل توجهی برای شرکت و سرمایه گذاران آن ایجاد می کنند. این سرمایه در زمان رکود و یا مواجهه با یک مشکل ایجاد شده می تواند منجر به حفظ کسب و کار گردد. نمونه های زیادی از کسب و کارهای خرد در کشور وجود دارد که صاحب آن در زمان مواجهه با چنین مشکلی مجبور به فروش دارایی های شخصی خود شده است تا کسب و کار از شرایط بحرانی خارج شود. این موارد در محیط پر از تغییر و بی ثبات اقتصاد ایران نمایان تر است. در چنین مواردی به نظر می رسد مواجهه کسب و کارهای معمولی نسبت به کسب و کار اجتماعی برای خروج از بحران بهتر خواهد بود.

مدل دوم طرح مشارکت اقتصادی است که به تازگی توسط دولت برای سرمایه گذاری در روستاها پیشنهاد شده است. در این طرح با هدف ایجاد منفعت برای بخش بزرگی از مردم روستا، به جای نفع اقتصادی افراد محدود سرمایه گذار، تسهیلات طرح به جمع بزرگی از خانوارهای روستایی داده می شود که در طرح مشارکت می کنند. پیش بینی این طرح سرمایه گذاری مثلا ۲۰۰ خانوار روستایی در یک طرح و منفعت اقتصادی جمعی آن ها است.

اما این طرف مثبت طرح است. در صورتی که چنین طرحی سودآور باشد همه چیز درست پیش رفته است و وضعیت مالی جمع بزرگی از اهالی روستا به صورت متوازن بهبود یافته است. ولی در صورتی که چنین طرحی با مشکل مواجه شود و ورشکست شود چه اتفاقی برای مردمی که سرمایه های اندک خود را در این طرح صرف کرده اند و اکنون مجبور به بازپرداخت وام نیز شده اند پیش می آید؟ به نظر می رسد در این طرح نیز پیش فرض سودآوری طرح بوده و دغدغه ای که محور قرار گرفته است نحوه توزیع سود می باشد. بنابراین در اینجا نیز ارزیابی پایداری مدل پر اهمیت است.

از نظر بنده طرح مشارکت اقتصادی با وجود ابتکارات قابل توجه و دغدغه های متعالی، در مواردی نیز چالش زا خواهد بود که به پایداری کسب و کارهای ایجاد شده ضربه وارد می کند. یکی از این چالش ها بی توجهی به وجود زیرساخت فرهنگی سهامداری و مدیریت کسب و کار متوسط ـ با سرمایه گذاری حدود ۱ تا ۵ میلیارد - و همچنین فرهنگ کسب و کار صنعتی در اکثر روستاهای کشور است. روستاهایی که تاکنون صنعت نداشته و اهالی آن ارتباطی با فرایندهای تولیدی و زنجیره ارزش صنعت نداشته اند چگونه خواهند توانست به یکباره کسب و کاری نه چندان کوچک را به خوبی اداره کنند؟ همچنین تعارض هایی که در جامعه روستایی بین افراد مختلف پیش خواهد آمد می تواند به کسب و کار لطمه وارد کند. برای مثال بسیار طبیعی خواهد بود که افراد مختلف روستا که به یک اندازه در سهام شرکت مشارکت داشته اند، برای بهره مندی از فرصت های شغلی محدود در کسب و کار ایجاد شده برای خود و اعضای خانواده شان با یکدیگر به مشکل بر بخورند.

 

  • سروش طالبی اسکندری

مساله اجتماعی، دو نگاه مختلف

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۱۷ ب.ظ

بسیاری از مسائل اجتماعی هستند که همزمان با عدم قطعیت علمی از یک طرف و تعارض بین ارزش های مورد توجه ذی نفعان از طرف دیگر روبرو هستند. امروزه با پیچیده شدن جوامع و سازمان ها، بسیاری از مسائل مدیران روتین نیستند، بلکه آنها با مسائلی پر از پیچیدگی و تعارض بین گروه ذی نفعان روبرو هستند. نکته بسیار مهم در این باره برخورد و برنامه ریزی و مدیریت مسائل پیچیده است، به گونه ای که برخورد ساده با یک مسئله و ساده انگاری آن می تواند ریشه اصلی مسئله را در بلند مدت تشدید کند. به همین خاطر رویارویی و برنامه ریزی برای حل این نوع مسائل از اهمیت ویژه ای برخوردار است. مسائل پیچیده، علتهای زیادی دارند، بهطور مستمر تغییر ماهیت میدهند و پاسخ یکتایی که بتوان با اطمینان آن را بهترین راه حل دانست هم ندارند، اما با رویکردی درست، قابل مهار هستند و بهبود می یابند.

برای نمونه فقر و نحوه مواجهه با آن جهت توسعه یک منطقه، خشک شدن دریاچه ای مانند دریاچه ارومیه و نحوه مواجهه با آن و برخورد با آلودگی کلان شهرهای کشور از مسائل پیچیده ایران هستند. مثلا، مسئله فقر یک مسئله پیچیده محسوب می شود چراکه تعریف فقر بدرستی مشخص نیست و در ضمن نمی دانیم ریشه فقر در چیست. ولی اگر فرض کنیم ریشه فقر نداشتن مهارت برای ایجاد شکوفایی اقتصادی باشد، که راهکار رفع آن در آموزش و سیستم آموزشی است پس برای ریشه کن کردن فقر باید به مسائل آموزشی توجه کرد که خود این مسئله یعنی وضعیت سیستم آموزشی یک مسئله پیچیده است که شاید یکی از عوامل آن خود فقر باشد. در واقع فرموله کردن یک مسئله پیچیده خود یک مسئله است. در کنار شناخت و فهم این مساله، تعارض بین گروه های مختلف که در حین یک اقدام توسعه منطقه ای اجتناب ناپذیر است از دیگر زوایای این مسائل پیچیده است. وقتی به این پیچیدگی صورت مساله، محدودیت ها و ضعف های ساختاری دولت ها را نیز اضافه کنیم متوجه مضاعف شدن این پیچیدگی خواهیم شد.

  • سروش طالبی اسکندری

کارافرینی اجتماعی به عنوان راهکاری برای پاسخ به دغدغه اجتماعی و فقرزدایی، امروزه در ایران بسیار شناخته شده است و مورد توجه و پسند بخش زیادی از جامعه تحصیل کرده ایرانی قرار گرفته است. این موضوع به دلیل جذابیت و جدید بودن، طرفداران زیادی پیدا کرده و برای کسانی که از آن دم می­ زنند اعتبار اجتماعی بالایی نیز ایجاد می ­کند. کتاب­ ها، سخنرانی­ ها، پایان­ نامه­ ها، سمینارها و ... که طی سال­ های اخیر در ایران به این زمینه پرداخته است موید این ادعا است. حتی کار به جایی رسیده است که کاسبی­ هایی هم در این حوزه راه افتاده و عده­ ای با فعالیت در این حوزه برای خود راه کسب نان و نوایی هم پیدا کرده­ اند.

اما کارافرینی اجتماعی چیست؟ کارآفرین اجتماعی فرد یا سازمانی است که یک مشکل اجتماعی را تشخیص می دهد و از مفاهیم کارآفرینی برای سازماندهی، ایجاد، و مدیریت سرمایه برای ایجاد تغییر استفاده می کند. در حالیکه کارآفرینان تجاری معمولاً به بررسی بازدهی و سود بازگشتی می پردازند، کارآفرینان اجتماعی معمولاً گروه ها و سازمان های غیرانتفاعی ایجاد می کنند. کارآفرین اجتماعی به حل مشکلی می پردازد که واقعاً مشکل جامعه است و برای حل آن تقاضایی وجود دارد. قرار است برای حل مشکل محصولی تولید شود که این محصول می تواند خدمات اجتماعی باشد و یا یک محصول تولیدی که نیازی پاسخ داده نشده را از جامعه بر طرف می کند.

اما این تعریف ادعایم را در مورد گسترش کارافرینی اجتماعی در ایران زیر سوال می برد. اگر واقعا کارافرینی اجتماعی امری مورد تایید و پر طرفدار در ایران است پس چرا دور و برمان نمونه­ های زیادی از کارافرینی اجتماعی و اثراتش در حل مسائل اجتماعی نمی­ بینیم؟ یا اینکه ترویج مفاهیم نظری کارافرینی اجتماعی توانسته است در عمل هم کارافرینان اجتماعی ایجاد کند؟ کارافرینان اجتماعی فعال در کشور چقدر با شناخت این نظریات و تحت تاثیر آن شروع به کار کرده اند؟ و یا این سوال که کسانی که خود را طرفدار این نظریات می­ دانند چقدر تلاش کرده اند در عمل کارافرین اجتماعی باشند؟

من شخصا جواب امیدوار کننده ای برای سوالات بالا ندارم! در مورد من اینگونه است که در حلقه افراد دوروبرم بسیار هستند افرادی که در نقش طرفدار کارافرینی­ های اجتماعی برای پاسخ به نیازهای جامعه هستند ولی انگشت شمارند کسانی که قدمی برداشته اند برای حل این مسائل اجتماعی.

فضای موجود در زمینه بحث و طرح کارافرینی اجتماعی و­ بی عملی در این زمینه، لزوما به معنی انجام کارهای نظری قوی در حوزه کارافرینی اجتماعی نیز نبوده است. این نکته نقش ما را به عنوان یک مرکز پژوهشی برای فعالیت در بهبود شناخت از کارافرینی اجتماعی نشان می ­دهد. اما به نظر می ­رسد دور بودن از حوزه عمل ممکن است ما را هم تبدیل به افرادی کند که در این زمینه ها به مباحث صرفا جذاب و سرگرم کننده می­ پردازند. و این به معنی فراموش کردن این نکته است که کارافرینی اجتماعی ایجاد شده است برای حل مسائل اجتماعی!

اما منشا این بی عملی در زمینه کارافرینی اجتماعی در بین جامعه تحصیل کرده کشور چیست؟ من فکر می کنم بی عملی و عدم آرمان­گرایی یا شاید هم به قول برخی واقع بین شدن جامعه پاسخ نسل ما به نسل پدرانمان باشد. نسلی که برای آنکه خودش را از مردم جدا نکند به سخت ترین کارها در روستا و دورافتاده ترین مناطق کشور می پرداخت. کم می­ خورد و زیاد کار می­ کرد، برای آنکه آرمان درست کردن جهان داشت! اما پاسخ نسل ما تبدیل شده است به نشستن پشت لب­ تاپ و نهایتا شرکت در فلان جلسه و سمینار و ... . بیشترمان بدون اینکه بدانیم فقر چیست یا روستا چطور جایی است و حاضر بوده باشیم شبانه روزی را در روستا گذرانده باشیم، خودمان را فرشتگان نجات روستاها و مناطق توسعه نیافته می­دانیم و ادعای دانستن راه رسیدن به توسعه می­ کنیم.

امروز بخش بزرگی از جامعه مدنی ما برای پاسخ به دغدغه­ های اجتماعی درونیش، خودش را با کف و سوت در جلسه و سخنرانی های با موضوعات مشابه و یا پست و لایک و کامنت در فلان سایت و وبلاگ مرتبط یا گروه تلگرام راضی کرده است. اما چه بخشی از مسائل اجتماعی کشور با این نقشی که امروز ما بر عهده گرفته­ ایم حل شده است؟ به نظر می­ رسد جامعه مدنی ما نمی خواهد دستانش را با کار عملی کثیف کند و راضی کردن خودش با چنین نقش­ هایی برایش کافی است.

در این صورت باید بپذیریم امروز نسل پدرانمان درگیر و دار مسائل زندگی­شان کلاه خود را سفت گرفته اند که باد آن را نبرد و نسل خودمان هم حس مسئولیت پذیری اجتماعی­اش را که اگر داشته باشیم- با کف و سوت و لایک و ... راضی نگه داشته است. با این توصیف، باید پرسید چه کسی قرار است برخیزد؟

 

  • سروش طالبی اسکندری

دکتر یاکوب ادوارد پولاک در سال ۱۸۱۸ در آلمان به دنیا آمد. از اولین پزشکان خارجی بود که به دعوت میرزا تقی خان امیرکبیر وارد ایران شد تا به تدریس پزشکی و جراحی در دارالفنون  بپردازد. چهار سال پس از ورود به ایران به دلیل مرگ پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه قاجار به جای او پزشک مخصوص شاه شد. پولاک ۹ سال در ایران بود. در مریضخانه دولتی که نخستین بیمارستان مدرن ایران بود به کار پزشکی می­ پرداخت و اولین کتاب مرجع آناتومی را در ایران نوشت. پولاک در مدتی که در ایران بود فارسی را فرا گرفته و به روانی صحبت می کرد. او به مناطق مختلف ایران سفر کرد و تمام چیزهایی را که می دید در خاطراتش به رشته تحریر درآورد. مدت زیاد حضور پولاک در ایران و رابطه زیادی که به واسطه شغل خود با اقشار مختلف مردم داشته است سفرنامه اش را به یک منبع خوب برای آشنایی بیشتر با زندگی اجتماعی مردم ایران در دوره قاجار تبدیل کرده است.

مطالعه سفرنامه پولاک نشان می­ دهد با وجودی که ۳ دستور دینی وقف، قرض الحسنه و صدقه تا حد زیادی مشابه با یکدیگرند، در میان ایرانیان دوره قاجار در عمل جایگاه متفاوتی داشته­ اند. تا جایی که از نظر پولاک وام بدون بهره تقریبا وجود نداشته، وقف نقشی جدی در ایجاد بسیاری از زیرساخت­ های جامعه دارد و صدقه و زکات یکی از اصلی­ ترین امور دینی مردم است و به صورت جدی انجام می­ گیرد.

در بخش­ های مختلف این کتاب اشاراتی به ربا و بهره زیاد در مبادلات مالی ایرانیان شده است که طبق نظر پولاک تاثیرات منفی زیادی بر افزایش فقر می­ گذارد و همچنین یکی از دلایل مهم عدم توسعه صنعت ایران است. "نهی از رباخواری فقط ممکن است در جوامع شبانی مورد رعایت قرار گیرد نه نزد قوم تجارت پیشه ای مانند ایرانیان. به همین دلیل کلا آن را نادیده می ­گیرند." وی با آشنایی از دستورات اسلام ذکر می ­کند "طبق دستورات دینی نمی­توان از پولی که به عنوان قرض به کسی پرداخت شده است بهره گرفت؛ اما به انحای مختلف با درست کردن کلاه شرعی از این قانون تخطی می ­شود."

همچنین در این سفرنامه شرح دقیقی از چگونگی پرداخت بهره و نحوه مصرف آن داده شده است"نرخ قانونی تنزیل دوازده درصد است؛ اما در مورد مخارج بی بندوبار که مثلا در اثر عروسی­ های پرخرج، مهمانی­ ها، تشریفات ماه رمضان، تجمل پرستی طبقات بالا و جلال و جبروت بی اندازه مورد علاقه زنان که از هر حدی فراتر می­رود پیش می ­آید، همچنین به هنگام پیدا شدن احتیاج فوری به مبالغ هنگفت تا بتوان با رشوه دادن شکایت طرف دعوا را باطل کرد یا بتوان مقامی را خرید، دیگر هرگاه به نرخ­ های بسیار بالاتری مثلا 80 درصد پول به نزول گرفته شود آن هم با ربح مرکب مطلب نباید مورد حیرت شود. از اینها گذشته در نظر باید داشت که به زحمت در ایران کسی را می­ توان یافت که قرض دار یا طلبکار نباشد؛ حتی روحانی نمایان با وساطت دلالان پول به نرخ بالا نزول می­ دهند. وضع و حال درویشی یعنی عدم تعلق با این کلمات بیان می شود: "نه قرض دارم نه طلب" به هرحال تعداد این خوشبخت­ ها از قرار باید فوق العاده اندک باشد."

اما همان طور که گفته شد وضعیت جامعه در ارتباط با پرداخت زکات و صدقه متفاوت است. "درباره زکوة قوانین مذهبی تکلیف را دقیقا تعیین کرده و معیار حداقل را مقرر داشته است. هرچند که یک مرد عادی به دلیل عدم توانائی این معیار را رعایت نمی­ کند ولی باز وی صدقه بسیار به فقرا می­ دهد. وی در این کار از ریاکاری بری است و فقط از ندای قلب خویش تبعیت می­ کند و از این جهت بر اروپائیان برتری دارد. همچنین نذر کردن یا نذر بستن که وی در روزها و لحظات سخت زندگی بدان متوسل می­ شود و همواره آن را ادا می­ کند قابل ذکر است."

حتی بر اثر فرهنگ صدقه و دست ­و دلبازی مردم در صدقه دادن، تعداد متکدیان نیز بسیار است. در سفرنامه می­خوانیم: "به نابینایان بسیار کمک می­ کنند تا به جائی که بعضی از آنها از محل مال گدائی چند زن نگاه می­ دارند، و برخی دیگر مبالغی را که کم هم نیست ناگزیر در جائی زیر خاک دفن می ­کنند. ... اغلب گداهائی دیده می­ شوند با دست­ های بریده؛ اینها دزدانی هستند که کیفر دیده ­اند اما این حقیقت هیچ مانع جلب حس ترحم مردم نمی ­شود و آنها نیز مانند بقیه سهم خود را دریافت می­ کنند. این گداها از سر فرنگی­ ها نیز دست بردار نیستند و بدین صورت مجیز آنها را می­ گویند که ظاهرا فرنگی­ ها از ایرانی­ ها رحیم­ تر هستند، در صورتی که عکس این مطلب صادق است."

جایگاه وقف و تاثیر اجتماعی زیاد آن نیز بسیار قابل توجه است. از وقف منظور املاکی است که از طریق هدیه و بخشش به ملکیت مساجد، امامزاده ­ها و مدارس درآمده و از جانب این مؤسسات اداره می­ شود. در روزگاری که دولت مرکزی نقش بسیار محدودی در رفع نیازهای عمومی کشور داشته است وقف تا حد زیادی این خلا را بر طرف کرده و مدارس و نیازهای آن مانند کتاب، مسکن و خوراک رایگان، دار الشفا و درمانخانه، تکیه­ هایی که در میدان های عمومی شهرها ساخته شده، حمام­ های عمومی و مخارج نگاه­داری آن­ها، قنات اماکن مقدس، کاروانسراها و پل ها از محل موقوفات ایجاد شده­ اند.

برای مثال پولاک ساخت پل­ ها را به واسطه موقوفات مردم بیان می­ کند. "پلها را منحصرا از محل وصایا یا موقوفات می­ سازند و هرگز به تعمیر یا تجدید آن نمی پردازند، تا اینکه پس از اتفاقات و تصادفات متعدد باز مرد متدینی یا محتضر توبه کاری مبلغی برای تعمیر آن وصیت کند."

همچنین پولاک به داستان وقف زیاد برای حرم امام حسین در دوره نادرشاه اشاره می­ کند که مساله­ ای برای کشور شد و شاه جلوی آن را گرفت. "به مرور زمان املاک وقف اماکن مقدسه به اندازه ای خارق العاده فزونی یافت و این امر عواقب وخیمی در بر داشت زیرا قسمت بزرگی از عایدات جاری این املاک به کربلا، یعنی به سرزمینی که متعلق به عثمانی­ هاست سرازیر می ­شد. نادر شاه سرانجام خود را ناگزیر دید که قسمتی از زمین ­های وقفی را مصادره کند و از ارسال درآمد آنها به کربلا جلوگیری کرده و در عوض برای سادات که از اعقاب پیغمبر (ص) اند هرساله چهل هزار تومان از عواید اصفهان حواله کند. اما از آن هنگام باز روز به روز بر میزان موقوفات افزوده می ­شود"

 

سفرنامه پولاک "ایران و ایرانیان"/ نوشته یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمه کیکاووس جهانداری. تهران: نشر خوارزمی ، 1368.

  • سروش طالبی اسکندری