گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

زیر مجموعه پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه شریف

گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

زیر مجموعه پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه شریف

گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

پژوهشگران عضو گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه صنعتی شریف، اینجا از فکرها و دل نوشته هایشان راجع به فعالیت ها و هدف های گروه می گویند. مطالب منعکس شده در این وبلاگ، به هیچ وجه منعکس کننده دیدگاه رسمی گروه نیست و بیان کننده نظرات شخصی نویسندگان است.
برای ارتباط با ما به این آدرس ایمیل بزنید:
socialristip@gmail.com

کانال تلگرام کسب و کار اجتماعی

سامانه آموزشی سرو

خبرنامه کارآفرینی اجتماعی حرکت

خبرنامه حرکت یک

شماره های پیشین

به فهرست دریافت کنندگان خبرنامه کارآفرینی اجتماعی «حرکت» بپیوندید.

عضویت در خبرنامه

جمعی از همکاران ما در گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی، به تازگی کتابی را به بازار داده اند که می تواند تحولی در نگرش به چیستی مدیریت ایجاد کند. این کتاب که به زحمت آقایان علی بابایی، فرزین ولیلو، روح الله حمیدی مطلق، رحیم سرهنگی و توسط نشر رسا به بازار عرضه شده است، نوشته متفکر بزرگ و مشهور عرصه مدیریت، آقای هنری مینتزبرگ است.  این کتاب به زبانی ساده و برای مخاطب عام نوشته شده و محتاج به پیش نیازی جهت مطالعه نیست. اما در عین حال، می تواند تاثیری عمیق در فهم ما نسبت به مدیریت و کار مدیر داشته باشد. به قول نویسنده، این کتاب قرار است "افسانه های دروغینی را که در مورد شغل مدیریت بارها شنیده ایم، به چالش بکشد". 

برای تهیه کتاب می توانید با نشر رسا تماس بگیرید. همچنین جهت آشنایی بیشتر با محتوای آن، بر ادامه مطلب کلیک کرده و بخشی از مقدمه کتاب را ملاحظه بفرمایید.

جلد کتاب مدیریت از خیال تا واقعیت

مدیریت؛ از خیال تا واقعیت

 

دانستههای ما در مورد سبک زندگی، تمایلات و حتی جزئیترین رفتارهای انسانهای بدویِ گینه نو، بیش از آن چیزی است که در مورد مدیران ساکنِ طبقات فوقانیِ شرکت یونیلور[1] میدانیم.

روی لوئیس و رزماری استوارت (1958)[2]


اگرچه نیم قرن از این گفتۀ لوئیس و استوارت میگذرد، اما آن را همچنان باید پابرجا دانست!. این درحالی است که کشف این موضوع که «مدیران بهواقع چه کارهایی انجام میدهند» کار چندان دشواری نیست. کافی است رهبر یک گروه ارکستر را از نزدیک و در هنگام تمرین تماشا کنید؛ کافی است هنگامیکه مدیر یک شرکت High-Tech در مورد آغاز یک پروژۀ جدید با دیگران به بحث میپردازد در کنار او باشید؛ و کافی است هنگامیکه مدیر یک کَمپ پناهندگی، به­دقت در حال بررسی نشانههای احتمالی بروز خشونت در کمپ است، چند دقیقه با او قدم بزنید. بنابراین، مسئله اصلی پیش روی ما، کشف این موضوع که «مدیران بهواقع چه کارهایی انجام میدهند» نیست؛ مسئله اصلی پیش روی ما «چگونگی تفسیر» کارهای آنهاست؛ ما هنوز تا درک حقایق ساده‏ای که برای «تبدیل شدن یک فرد به یک مدیر عادی» باید بدانیم فاصلۀ زیادی داریم.


این کتاب، در مورد شغل مدیریت است؛ اما مدیریت به معنای خالص و بی‌آلایش آن. عنوانی که برای این کتاب برگزیده‌ام نیز عنوانی بسیار کلی است چراکه قرار است کتابی بنیادین و جامع در مورد شغلی بنیادین و همراه با تنوع بسیار، یعنی شغل مدیریت، باشد. هدف من از نوشتن این کتاب، کاملا مشخص است: شغل مدیریت، برای هر کس که به‌نحوی با آن سر و کار دارد (که در دنیای «مملو از سازمانِ» امروز به معنای همه ماست) از اهمیت زیادی برخوردار است و ما برای اینکه بتوانیم شغل مدیریت را به شکل بهتری انجام دهیم، نیاز به درک بهتر آن داریم. در واقع برای تمام کسانی که به‌نحوی تحت تاثیر بخشی از این شغل دچار سردرگمی و ابهام شده‌اند (که بسیاری از خود مدیران را نیز باید از جملۀ این افراد دانست!) باید کتابی وجود داشته باشد تا بتواند بر مبنای یافته‌های «درست» و «دقیق»، دید جامعی در مورد شغل مدیریت برای آنها فراهم کند. تا به امروز، تعداد کتاب بسیار اندکی سعی در فراهم نمودن این دید جامع و مبتنی بر یافته‌های «درست» و «دقیق» داشته‌اند. اما این کتاب، دقیقا با چنین قصدی نوشته شده است.

زندگی آکادمیک من از طریق مطالعه بر روی همین موضوع (ماهیت شغل مدیریت) آغاز شده است. من برای انجام تِزِ دکترای خود، به مشاهده‌ی یک هفته از زندگیِ کاریِ پنج مدیر ارشد پرداختم. این تِز، به چاپ کتابی تحت عنوان «ماهیت کار مدیریتی (1973)[3]» و مقاله‌ای تحت عنوان «شغل یک مدیر: باورهای اشتباه و واقعیت‌ها[4] (1975)» منجر شد که هر دوی آن‌ها با استقبال خوبی مواجه شدند و علاوه بر آن، باعث به وجود آمدن جریانی از مطالعات مشابه شدند (به من گفته شد که پس از انتشار این مقاله در مجلۀ  Harvard Business Review، بیش از هر مقالۀ دیگری که تا آن زمان در این مجله به چاپ رسیده بود، برای خرید و بازچاپ آن به دفتر مجله درخواست ارسال شده بود).

اما این جریان مطالعات، به تدریج کم‌رنگ‌تر شد تا جاییکه در سال‌های اخیر، دیگر به‌ندرت می‌توان شاهد مطالعاتی نظام‌مند در مورد ماهیت شغل مدیریت بود. البته ممکن است عنوان بسیاری از کتاب‌ها «مدیریت» نامگذاری شده باشد اما در حقیقت، بخش کمی از محتوای این کتاب‌ها به حقایقِ شغل مدیریت، البته بر مبنای شواهد «درست» و «دقیق» پرداخته است (برونسون[5] 2007؛ هِیلز[6] 1999). در واقع اگر بخواهید کتاب‌هایی را که در این موضوع و بر اساس شواهد «درست» و «دقیق» منتشر شده است شماره کنید، تنها به چند کتاب: «رهبری: مدیران اثربخش به­واقع چه کارهایی را انجام می‌دهند و آنها را چگونه انجام می‌دهند[7]» نوشته لِن سیلز[8] (1979)، کتاب «مدیران عمومی[9]» نوشته جان کاتر[10]  (1982)، کتاب «تبدیل به یک مدیر زُبده شدن[11]» نوشته­ی رابرت کوئین و همکاران[12]  (1990)، و کتاب «مدیر شدن[13]» نوشته­ی لیندا هیل[14] (1992)، خواهید رسید. به تاریخ انتشار این کتاب‌ها توجه کنید!. بنابراین، باید گفت که در  سال‌های اخیر، درک ما از ماهیت شغل مدیریت، پیشرفت چندانی نداشته است.

در سال 1916، هنری فایول[15]، یک صنعتگر فرانسوی، کتاب پرآوازۀ خود یعنی «مدیریت عمومی و صنعتی»[16] را منتشر کرد (ترجمه انگلیسی آن در سال 1949) و در آن، شغل مدیریت را به شکل پنج وظیفۀ «برنامه‌ریزی»، «سازماندهی»، «نظارت»، «هماهنگی» و «کنترل»[17] توصیف نمود. جالب است بدانید که هشتاد سال بعد در سال 1996، حتی یک روزنامه معمولی در شهر مونترآل[18]، مدیر شهرداری شهر را به عنوان فردی که مسئولیت «برنامه‌ریزی، سازماندهی، هدایت، و کنترلِ» کلِ فعالیت‌های شهری بر عهده دارد توصیف نمود (لالوندی[19] 1: 1977). پس شاید اغراق نکرده باشیم اگر بگوییم که توصیف هنری فایول از شغل مدیریت در سال 19166 را، همچنان باید درک اغلب ما از این شغل دانست.

سالهاست که از مدیران می‌پرسم: «روزی که برای اولین‌بار مدیر شدید، واقعا چه اتفاقی افتاد؟». پاسخ آنها به این سوال تقریبا همیشه یکسان است: ابتدا نگاهی متعجب، سپس بالا انداختن شانه­ها، و در نهایت جملاتی با این مضمون که «نمی‌دانم». گویا مدیریت نیز همانند «آغاز یک زندگی زناشویی»، چیزی است که باید توسط خود شما تجربه شود. گویی همین دیروز بود که به عنوان یک نوازنده در حال نواختن فلوت و یا به عنوان یک پزشک در حال انجام یک عمل جراحی بودید، اما امروز خود را مدیر افرادی می‌بینید که در حال انجام همان کار قبلی شما هستند؛ انگار همه چیز عوض شده است، شمایید و خودتان و انبوهی از سردرگمی. گویی یک مدیر، تنها از طریق تجربه درمی‌یابد که مدیر شدن به چه معناست (هیل[20]، 9: 2003).

با این اوصاف، من نیز قصد دارم تا در این کتاب، نگاهی دوباره به «ماهیت شغل مدیریت» بیندازم.

وقتی به تصاویری که معمولاً در توصیف یک مدیر در کتب و مجلات مختلف چاپ می‌شود نگاهی می‌اندازید ممکن است تصور کنید که مدیریت، شغلی منظم و کاملاً تحت کنترل مدیر است. اما اگر یک مدیر را درست در حین انجام کار مشاهده کنید، به نتیجه‌ای کاملاً متفاوت خواهید رسید: کاری پرشتاب، مملو از مزاحمت‌ها و وقفه‌های پیش‌بینی‌نشده، و لزوم واکنش سریع به عوامل مختلف.

برای کسی که حتی یک روز را در دفتر یک مدیر سپری کرده باشد، هیچ کدام از این ویژگی‌ها عجیب نخواهد بود. از همین‌روست که برای بسیاری از مردم (به ویژه خود مدیران) شنیدن این ویژگی‌ها بسیار شورانگیز است چراکه افسانه‌های دروغینی که در مورد شغل مدیریت بارها به آنها گفته شده است را به چالش می‌کشد. برای مثال هر بار که این ویژگی‌ها را برای جمعی از مدیران خوانده‌ام، واکنش مشترک تمام آن‌ها این بوده است: «تو باعث شدی که حال خوبی به من دست بدهد! من همیشه فکر می‌کردم زمانی که مشغول واکنش‌های آنی به مزاحمت‌های ایجاد شده در کارم هستم و یا از کاری به کار دیگر می‌پرم و یا بر روی آشفتگی‌های کاری خود سرپوش می‌گذارم، سایر مدیران در کمال آرامش در حال برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، هماهنگی، و کنترل کارهای خود هستند!». بارها و بارها چنین واکنش‌های شورانگیزی را از مدیران دیده‌ام ...

 



[1].  Unileverشرکت بزرگ تولید و پخش لوازم بهداشتی و آرایشی.

[2]. Roy Lewis and Rosemary Stewart (1958:17).

[3]The Nature of Managerial Work

[4]The Manager’s Job: Folklore and Fact

[5]Brunsson

[6]Hales

[7]  Leadership: What Effective Managers Really Do and How They Do It

[8] Len Sayles

[9] General Managers

[10]John Kotter

[11] Becoming a Master Manager

[12] Robert Quinn et al.

[13]Becoming a Manager

[14] Linda Hill

[15]Henry Fayol

[16] General and Industrial Administration

[17] planning, organizing, commanding, coordinating, and controlling

[18] Montreal شهری در کانادا 

[19]Lalonde

[20] Hill

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی