ساخت سازه ها و تغییرات نگرش جامعه نسبت به آب
یکی از مهمترین مسائل اجتماعی برای کاهش پایدار مصرف آب در بخش کشاورزی، تغییر نگرش جامعه بهره بردار از آب نسبت به نا محدود بودن آن و لزوم توجه به سایر نیازهای انسانی و محیط زیست کل حوضه است. اما به نظر می رسد ساخت سازه ها در بستر نهادی کنونی کشور تاثیر ذهنی متفاوتی داشته و نگرشی دیگر را به جامعه القا کرده است.
همزمان با ساخت سدها، شبکه ها و تونل های انتقال آب این نوید توسط مسئولین به کشاورزان داده شده است، که سازه های جدید مشکل دسترسی پایدار آنها به آب را حل کرده اند. از جنبه دیگر، پیش از ایجاد این زیرساخت ها، کشاورزان خود را با شرایطی مانند سال های خشک و سایر محدودیت های منابع آب تطبیق می داده اند و با پذیرش این موضوع آب محدودتری را استفاده می کرده اند. اما نگرش جدید مبنی بر تامین آب کافی برای مردمی که در طول تاریخ به آب چشم دوخته تا بتوانند حداکثر بهره را از آن بگیرد، به معنی مهیا شدن شرایط گسترش کشاورزی بدون حساب و کتاب، ناشی از انتظار تامین آب کافی بوده است.
به همین جهت معمولا دیده می شود بر خلاف شعارها و خواسته های مسئولین، سازه هایی که برای افزایش راندمان آبیاری و یا تامین آب مورد نیاز شرب و محیط زیست انجام شده است، اتفاقا مصرف آب کشاورزی را به شدت افزایش داده است.
به طور خاص تجارب موجود در برخی از پروژه های انتقال آب بین حوضه ای، که با شعار تامین مصارف غیر کشاورزی انجام شده است، اتفاقا مصرف آب کشاورزی را به شدت و حتی بیشتر از آب منتقل شده افزایش داده است. همچنین بسیاری از سدها و شبکه های آبیاری و زهکشی به جای آنکه تاثیراتی مطلوب در جهت اصلاح روش های آبیاری و بهینه سازی مصرف آب داشته باشند، باعث تغییر رفتار کشاورز در افزایش مصرف آب برای کشت محصولات پر آب بر و یا افزایش سطح زیر کشت شده اند.
عدم توجه به ملزومات اجرای این سازه ها، مخصوصا مولفه های فرهنگی و اجتماعی، مشکلاتی که سازه ها با هدف رفع آن ایجاد شده اند را بزرگتر و گسترده تر گردانیده است، به گونه ای که راه های اصلاح این مشکلات در آینده را بسیار پیچیده تر کرده است. خشک شدن بخش وسیعی از دریاچه ارومیه و پیچیدگی های زیاد احیای آن مثالی از این مساله است.
البته نظر بنده این نیست که سازه های آبی ذاتا مضر بوده و یا نباید در کشور اجرا می شده اند، بلکه این سوال را دارم که در صورتی که مطالب گفته شده مورد تایید است، در بستر نهادی کنونی چگونه باید در سازه های جدید و حتی سازه هایی که در گذشته اجرا شده اند، رفتار جامعه بهره بردار را به سمت پایداری و درک محدود بودن منابع آب سوق داد؟ مخصوصا با توجه به اینکه ماموریت مهم ستاد احیای دریاچه ارومیه، کاهش پایدار مصرف آب در بخش کشاورزی است، چه تضمینی وجود دارد که تونل های انتقال آب از خارج حوضه، سدها و شبکه های آبیاری و زهکشی که در حوضه آبریز دریاچه ارومیه و با بودجه ستاد احیا در حال انجام است، منجر به تبعات مذکور نمی شوند؟
یکی از جواب های کلیشه ای که معمولا توسط مسئولین در مواجهه با پرسش های بالا داده می شود این است که پروژه های گذشته در اجرا و بهره برداری مشکلاتی داشته اند و یا مسئولین مرتبط در گذشته دغدغه، آگاهی و پیگیری لازم برای به انحراف نرفتن را نداشته اند. در این زمینه سوال من این است که ما تحت چه فرایندی از گذشته درس گرفته ایم، این درس ها چگونه منجر به تغییراتی در رویکردهای ما شده است و در نهایت مگر چه نمودی از اصلاح رویه مسئولین محلی و رفتار کشاورزان بومی دیده ایم که انتظار موفقیت پروژه های جدید را داریم؟