آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
وقتی در یک روز سرد زمستانی جلسهی کاریات لغو شود و در میان شلوغی کارها اندک زمانی پیدا کنی، زمان خوبی است که بتوانی برای وبلاگ گروه مطلب بنویسی.
حدود بیست ماه است که گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی به همّت یک عده از دوستان دغدغهمند راهاندازی شده است و در این مدت پروژههای متعدد و متفاوتی را در این گروه تجربه کردهایم. یکی از اولین کارهایمان در گروه، ترجمه کتاب کسب و کارهای اجتماعی محمد یونس بود که حدودا یک سال پیش به اتمام رسید و از همان زمان، اغلب کارهای محمد یونس، را پیگیری کردیم. در این میان و با گسترده تر شدن مطالعات گروه، سری به فعالیتهای سازمانهای دیگر در حوزه نوآریهای اجتماعی از سازمانهای شناخته شده و بزرگی همچون آشوکا تا بنگاههای کوچکی در آفریقا زدیم و همواره از نوآوریهایی که در این حوزه برای رفع مشکلات اجتماعی مردم نقاط مختلف دنیا شده بود، شگفتزده و شادمان میشدیم.
وقتی میدیدیم یک نفر برای اشتغال ناشنوایان پیکی ایجاد کرده و یا یک کارآفرین اجتماعی دیگر، سایتی را راهاندازی کرده است که با خرید هر کالا از آن، یک کالای ضروری همچون کفش به فقرا اهدا میشود و یا نوآوری که برای رفع معضلات فرهنگی در جوامع فقیر با کسب و کاری اجتماعی به آنها کتابهایی با قیمتهایی ناچیز عرضه میکرد، همواره تلاش و خلاقیت این قشر را تحسین می کردیم و شخصاً به آنها غبطه میخوردم.
وقتی این مطالعاتمان را با دیگران، از بدنه سیاستگذاران تا دولتمردان و دانشگاهیان درمیان میگذاشتیم با استقبال آنها نیز مواجه میشد و بعضا درخواست همکاریهای مشترکی میشد؛ در کنار این موضوع آشنایی با فعالین متعددی که در این حوزه در کشور مشغول به کار هستند نیز بر اشتیاق ما برای کار در این حوزه اضافه میکرد.
اگرچه تا اینجای داستان مثبت و خوب است اما یک واقعیت تلخ وجود دارد که لازم است حتماً به آن اشاره شود و آن ظرفیتها و نوآوریهای ارزشمند و کارآمدی در کشور است که تا کنون مغفول مانده است؛ وقتی تجربه بانک گرامین را خواندم که بر اساس آن محمد یونس توانسته است جایزه نوبل را از آن خود کند و بعدها در مطالعاتمان در گروه، تجربه بانک قرض الحسنه رسالت را بررسی و از لحاظ تاریخی و اثرگذاری با بانک گرامین مقایسه کردم، به این نتیجه میرسیدم که واقعاً تجربه بانک قرض الحسنه رسالت به همان اندازه بانک گرامین جذاب نیست؟ وقتی با کانون معلولین توانا در کشور خودمان آشنا شدیم و تجارب آنها در حوزه معلولین را شنیدیم و به تفاوت محسوس آنها با بسیاری از تجارب بعضاً معروف بینالمللی پیبردیم، این سوال مطرح میشد که چرا این کانون، اینقدر ناشناخته باقیمانده است؟ وقتی در اصفهان با تعاونی نوید نور آشنا شدیم و داستان آنها در خصوص تأسیس کارخانه با هدف رفع مشکلات روحی بیماران هموفیلی و حتی اعطای سهام این کارخانه به بیماران هموفیلی را بررسی کردیم، از نوآوری آنها در مدل کسب و کارشان واقعا لذت بردیم. ولی واقعا چرا این تجارب تا کنون در محافل علمی و دانشگاهی ما مورد نقد و بررسی لازم قرار نگرفته است؟ چرا محافل علمی ما در هیاهوی مقالات و کارهای خود به بررسی چنین تجاربی نپرداخته اند ؟
واقعیت تلخ قضیه این است که جامعه علمی و دانشگاهی ما بیش از آنکه به تجارب بومی و اهمیت آنها واقف باشد بیشتر به ترجمان تجارب دیگر کشورها پرداخته است و بعضا سعی در نمونهسازی همان تجارب در کشور نموده است؛ حال آنکه وقتی تجارب بومی خود را با شوآن صدرقاضی (مدرس دانشگاه سازمان ملل و فعال در حوزه نوآوری های اجتماعی) مطرح کردیم، به ما میگفت این تجارب ارزش مطرح شدن در محافل بینالمللی را دارند و باید آنها را در این سطح منتشر کرد.
فکر میکنم این واقعیت تلخ ناشی از کم کاری مجموعههایی مثل خودمان است که البته ما در گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی امیدواریم به عنوان یک پژوهشکده و با ورود به این عرصه بتوانیم، کمکاریهای گذشته را جبران کنیم و کمک شایانی به توسعه این نوآوریهای اجتماعی در کشور داشته باشیم. حقیقت این است که مدلها و تجارب نوآوریهای اجتماعی بومی را باید همچون اشیای عتیقه با مراقبت و زحمت زیاد، شناسایی و نه در موزهها، که در زندگی روزمره مردم به نمایش بگذاریم و در این میان وظیفه و رسالت اصلی گروه ما این است که زمینهسازیهای نظری لازم برای شکوفا شدن این ظرفیتها را فراهم کنیم. تلاش میکنیم تا مسئولیت خود را نسبت به نوآوران و کارآفرینان اجتماعیای که با تحمل زحمات زیاد، ایدههای خود را پیادهسازی کردهاند، ایفا کنیم و از این طریق سهمی در توسعه این موضوعات و تجربیات بومی در جامعه علمی کشور و فعالان حوزه کسب و کارهای اجتماعی داشته باشیم.
- ۹۴/۰۹/۲۳