نوآوری اجتماعی در زمینه کشاورزی
کشاورزی یکی از بخش های مهم اقتصاد است که در تولید ناخالص داخلی، ارزآوری و از همه مهمتر اشتغال کشور نقشی پر اهمیت دارد. از طرفی سبک توسعه این حوزه اقتصادی در کشور منجر به تبعات بسیار زیادی به ویژه در از بین بردن منابع آب به وجود آورده است که نتیجه آن خشکی دریاچه ها، رودها و تالاب ها و کاهش چشمگیر آب های زیرزمینی بوده است. به همین جهت به نظر می رسد فعالیت ها و ابتکارات جدیدی که در این زمینه بتواند به بهبود وضعیت کشاورزی مبتنی بر پایداری و تعهد به محیط زیست بیانجامد نوآوری هایی اجتماعی خواهد بود.
از آنجا که چنین موضوعی در سطح کلان کشور مطرح بوده و رویکرد و نگاه حاکمیت ایران معمولا با مولفه های پایداری مخصوصا در زمینه کشاورزی هم راستا نبوده است، طبیعتا نیاز به تغییر رویکرد حاکمیت و ایفای نقش مناسب آن در اصلاح مدل توسعه بسیار پر اهمیت است. اما سوالی که مطرح است این خواهد بود که با فرض آنکه دولت و حاکمیت، حرکت به سمت توسعه پایدار و فروکش کردن عطش توسعه را پذیرفتند، حال چگونه باید مردم و کشاورزان را در مسیر نوآوری های اجتماعی دوستدار محیط زیست در زمینه کشاورزی همراه کنند.
باید پذیرفت که افزایش کشاورزی، حفر چاه های غیر مجاز، گسترش شهرها و ... هیچ کدام یک شبه رخ نداده است و اکنون هم برای اصلاح وضعیتی که به نابودی منابع منجر می شود، نمی توان شتاب زده عمل کرد. دولت اکنون نمی تواند به راحتی مسدود کردن چاه های غیر مجازی که تا مدت ها چشم هایش را بر روی آن بسته بود و کاهش سطح زیر کشتی را که تا مدت ها از رشد آن استقبال می کرد، دنبال کند و تاکید و اصرار بر آن می تواند تبعات منفی بزرگی برای کشور داشته باشد. از آن مهمتر جامعه ای که با کشاورزی راه و روش تامین معاشی برای خود دست و پا کرده است و اکنون به امید برداشت از زحمات گذشته خود است به راحتی نمی تواند منافع خود را به نفع محیط زیست و سایر مردم نادیده بگیرد. علاوه بر وابستگی معیشتی این جامعه به چنین شیوه تامین معاش، کشاورزی برای جامعه مذکور حکم سبک زندگی و هویتی نیز دارد که در این مورد هم نمی توان به راحتی آن را تغییر داد.
به نظر می رسد تغییر در سبک کشاورزی و معیشت برای حرکت به سمت توسعه پایدار، نیازمند جامعه ای از کشاورزانی است که در حال حاضر در اغلب مناطق کشور با آن فاصله جدی داریم. جامعه کشاورز در صورتی که توانمند بوده و سرمایه انسانی و اجتماعی بالاتری به دست آورد و در کنار آن رفاه بیشتر، امنیت زندگی بالاتر و امکانات مناسب تر در دسترس داشته باشد، راحت تر در مسیر نوآوری اجتماعی، توسعه پایدار و کشت سودمندتر با در نظر گرفتن جوانب مختلف حرکت خواهد کرد و این منجر به اجرایی شدن سیاست های توسعه پایدار دولت خواهد شد.
برای نمونه در دهه های گذشته متوسط سنی کشاورزان پیوسته افزایش یافته است و مسن بودن کشاورزان منجر به کاهش بهره وری، عدم آگاهی از اطلاعات مورد نیاز و عدم تمایل به نوآوری و استفاده از روش های جدید می شود. به همین جهت جامعه کشاورزی برای افزایش بهره وری نیازمند وارد شدن نسل جدیدی از کشاورزان است تا بتواند نوآوری های جدید در راستای توسعه پایدار را بپذیرد و دنبال کند.
همچنین جامعه کشاورزان باید به جامعه ای تبدیل شود که در ارتباط موثر و متقابل نهادهای توسعه دهنده فناوری های جدید یا نهادهایی که با فناوری های جدید آشنا بوده و توانایی به کارگیری آن را دارند، دانش مورد نیاز برای توسعه پایدار کشاورزی را به کار گیرد. علاوه بر این، کشاورزان باید بتوانند اطلاعات مورد نیاز بازار محصولات و کشت محصولاتی که می تواند همزمان به استفاده بهینه و پایدار از آب، افزایش سود برای آنها و تامین نیاز کشور توجه کند را به دست آورند و با استفاده از آن تصمیم گیری کنند.
بر اساس توصیف بیان شده از جامعه کشاورزی مطلوب، نقش تسهیلگری برای توانمندسازی جامعه کشاورزی مطرح می شود و اهمیتی غیر قابل انکار پیدا می کند. تسهیلگران باید توانمندسازی این جوامع را در جهت بهبود وضعیت کشاورزی انجام دهند و به آنها برای فهم مناسب تر مساله یاری برسانند. همچنین ابزارها و به طور کلی دانش جدید در این حوزه را به کشاورزان منتقل کنند.
نقش مهم دیگری که برای تسهیلگران تعریف می شود تلاش برای به مشارکت گرفتن جوامع محلی در تصمیم سازی، توسعه راهکارها و انجام آنها است. از آنجا که سابقه کشور در دهه های گذشته در راستای خدمات رسانی به روستاها و کشاورزان در فضای متفاوتی دنبال شده است و این سبک تبدیل به فرهنگی در سطح جوامع محلی گشته است، تغییر آن بسیار سخت و پر اهمیت است.
همچنین علاوه بر توانمندسازی کشاورزان و جوامع محلی، برای تبدیل شدن جامعه کشاورزان به جامعه ای پویا، مرفه و دنبال کننده توسعه پایدار، نیاز به اقدامات مهمی از طرف دولت احساس می شود. نگاه موجود در جامعه به کشاورز به عنوان قشر ضعیف و مستضعف، باید با اقداماتی جهت بهبود زندگی این جامعه جایگزین شود تا رفاه و ارتقا طبقه اجتماعی کشاورزان را به وجود آورد. در این صورت توسعه پایدار راحت تر می تواند به دغدغه خود کشاورزان مرفه و با جایگاه اجتماعی بالا تبدیل شود و به این صورت آنها سیاست های دولت را دنبال کرده و حتی از دولت چنین اموری را مطالبه می کنند.
در این راستا هویت بخشی به تشکل های کشاورزی و سپردن بخشی از وظایف مربوط به خودشان مانند مدیریت محلی منابع، حمایت از تعاونی ها و ... به آنها، کمک قابل توجهی به این هدف خواهد کرد. همچنین دولت باید با سیاستگذاری های خود در راستای کاهش ریسک کشاورزان برای حرکت به سمت تولیدات جدید با منافع مذکور، از طریق اقداماتی همچون توجه به وضعیت زنجیره ارزش چنین محصولاتی و بهبود آن تلاش کند.
مکانیزم یارانه نیز باید در راستای اهداف بیان شده هدفمند گردد و به جای پرداخت یارانه برای آب و انرژی به مواردی پرداخت شود که رفاه کشاورزان، در اختیار قرار دادن امکانات و شیوه های بهره ور و جدید کشاورزی، اطلاعات مورد نیاز و در نهایت توسعه پایدار کشاورزی و احتمالا سود کشاورزان را دنبال کند.
در همه این موارد باید توجه داشت که دستیابی به چنین وضعیتی نیازمند تلاش جدی دولت، نهادهای مدنی و مردم دارد و در کوتاه مدت به دست نخواهد آمد. همچنین اگر چه هزینه های دستیابی به چنین وضعیتی زیاد است، اما به نظر می رسد بیشتر از هزینه های گزاف دولت در راستای اقدامات عمرانی برای کشاورزی همچون ساخت سدها نباشد.