خانه های ایرانی در چند سفرنامه خارجی
در هر شهر و روستای ایران انگشت شمارند خانه هایی که حداقل یک قرن عمر کرده باشند. از طرفی مساله بافت فرسوده و خطرات خانههای قدیمی که مخصوصا در مناطق زلزله خیز هر آن ممکن است بر سر ساکنینش آوار شود مرتبا گوشزد میشود. اما از این فاجعه بارتر وضعیت ساخت و سازهای جدید است که آنها نیز پس از کمتر از دو دهه از عمر خود تبدیل به خانههایی کلنگی میشوند و سوال مطرح میشود که آیا واقعا خطرات ساختمانهای تازه ساز، کمتر از خانههای قدیمی است؟ یا تنها خطر ریزش یک سقف گلی و تیرهای چوبی را با آوار چندین طبقه آپارتمان نوساز و مصالح جدید تیرآهن و سیمان و آجر جایگزین میکند؟
نگاه به مساله ساخت و سازهای بیکیفیت از دیدگاه اجتماعی قابل توجه است. معمولا ریشه بسیاری از مسائل اجتماعی دوروبرمان را نقش عواملی همچون تاثیر تحریم، عملکرد فلان دولت، جهتگیریهای حکومت و یا کمی دورتر مربوط به حکومتهایی که در دوره معاصر حکمرانی کردهاند و همچنین وجود نفت و درآمدهای کلان آن میدانیم. فارغ از اینکه هر کدام از این عوامل تا چه اندازه در هر مساله اجتماعی نقش بازی کرده است، گاهی دیده میشود رفتارهای اجتماعی ایرانیان چه سبقه طولانیتری از این موارد دارد. سفرنامهها، به ویژه آن دسته که توسط مسافران منصف خارجی نوشته شدهاند، میتوانند راهنماهای خوبی برای شناخت از رفتارهای اجتماعی گذشته مردم این سرزمین باشند.
ساخت و ساز خانه در ایران از مواردی است که معمولا مورد توجه خارجیانی بوده است که به این سرزمین سفر کردهاند و موجب تعجب وحیرت آنها شده است. پولاک، طبیب ویژه ناصرالدین شاه، این مشاهده خود را به این صورت بیان میکند:
"یکی از خصوصیات ایرانیها این است که به محض آنکه به مقامی، قدرتی و ثروتی برسند منزل جدیدی ترتیب میدهند و آن را بدون اندازه معقول بیهیچ هدف و مقصودی توسعه میبخشند. دورتادور خانه او را افراد قوم و قبیله و بستگان و اعضای طایفه، و از آنها فراتر، نوکران و مراجعان وی گرفتهاند بطوری که پس از مدتی کوتاه آن مجموعه به محلهای از شهر مبدل میشود"
علاقه به ساخت بناهای جدید و عدم استفاده از خانههای موجود از نظر «گروته»، شرق شناس آلمانی نیز مغفول نبوده است. وی در قسمتی از سفر خود، در پشتکوه ایلام مواجهه با این مساله را اینگونه بیان میکند:
"والی پشتکوه نیز مانند بیشتر شاهان و بزرگان ایران، به ساخت قصر علاقه خاصی دارد. معمار ایرانی، نظر به اینکه همه چیز این دنیا فانی است، با وجود ذوق و سلیقهی قابل تحسینی که در تزیینات و ریزهکاریها به کار میبرد و علیرغم وسعت و بزرگی عمارتها، اهمیت چندانی به استحکام بنا و استفاده از مصالح مرغوب نمیدهد. اعیان و مالکین هم به جای آنکه با تعمیرات جزئی از خراب شدن قصر یا عمارتی که از پدر یا برادرشان به ارث بردهاند، یا حتی خوشان ده سال پیش ساختهاند، جلوگیری کنند، ترجیح میدهند بنای تازهای بسازند که معرف نام خودشان باشد. بدین علت است که در وسط پارک باصفایی در ده بالا، عمارت ییلاقی حسینقلیخان پدر والی کنونی، متروک افتاده است. در و پنجرههایش در حال پوسیدن است. سقفها نم داده و چکه میکند. مقداری از گچبری بخاریها و دیوارها کنده شده است. اما چند صد متر آنسوتر، استادکاران تهرانی روی قطعات گچ معادن پشتکوه و استوانههای مرمر که با زحمت و مخارج زیاد از معادن کرمانشاه به اینجا حمل شده است، کار میکنند تا برای والی کنونی قصری نو بسازند."
پولاک مشاهدات دقیقی در رابطه با طرز بنا و استفاده از مصالح ساختمانی دارد که نشاندهنده بی توجهی به استحکام بنا است."ماده ساختمانی، اغلب عبارت است از خشت که در هوای آزاد خشک میشود. اگر این خشتها را خوب فراهم کنند و در آفتاب آنطور که شایسته است بخشکانند در این هوای خشک، مدتی دراز، گاه هزاران سال در برابر ویرانی مقاومت میکند و شاهد ما بر این مدعا بسیاری از بناهای کهن موجود است. اما دیگر حالا چندان در این مورد به خود زحمت نمیدهند؛ خشت را از خاکی که با برگ و عناصر گیاهی و گچ و آهک آغشته است، یا از زبالههای خیابان تهیه میکنند و در نتیجه خشت پس از بارانی که چند روز ادامه یابد از هم میپاشد؛ آجر نیز به علت کمبود هیزم و در اثر کم دقتی در تهیه آن بد پخته میشود و در مقابله با رطوبت بسیار کم دوام است. سنگهای تیشه نخورده نیز که در پی عمارت بکار میبرند تأثیر چندانی در ازدیاد مقاومت ساختمان ندارد. کمتر میشود که زمین را بیش از دو تا چهارپا بکنند و این پی برای عمارت کفایت نمیکند، بخصوص اگر در نظر بگیریم که در کوچههای تنگ این دیار دائما آب جاری است و در منزلها هم حوض و آبانبار وجود دارد که به بنا لطمه میزند. بامها صاف و مسطح است و فقط به اندازه نامحسوسی شیب دارد و با قشر قطوری از خاک پوشیده شده که به این تیرهای سست چوبی فشار میآورد. باران از درز این بامها نفوذ میکند و به داخل خانه سرازیر میشود."
ساختمانهای سلطنتی هم که مخارج زیادی برای آنها شده و میشود از این قاعده مستثنی نیست. "درست است که همه جادار و زیبا است ولی از نظر استحکام حتی از خانههای شخصی نیز سستتر است. به همین دلیل است که در تابستان اقلا ثلث قصر زمستانی و در طول زمستان به همین اندازه از کاخ تابستانی، تجدید بنا میشود. هنگامی که وقت بازگشت اردوی شاهانه میرسد، کار به تأخیر و تعویق دلآزاری میکشد زیرا ساختمانها هنوز حاضر و آماده نیست. وقتی که در آوریل 1853 متعاقب یک بهار پرباران، وبا در تهران شایع شد شاه غفلتا به کاخ تابستانی نیاوران رفت؛ در آنجا حتی یک اتاق هم نبود که بتواند بدون چتر در آن بسر برد. در حین اقامت من سقف کتابخانه سلطنتی فروریخت و به بسیاری از کتب گرانبها زیان رسید؛ یک چنین سرنوشتی خزانه را هم تهدید میکرد."
توصیف پولاک از دیوارهای داخلی تالارهای مجلل که به ظرافت تمام آراسته شدهاند، اینگونه است "یک ردیف طاقچه که پیچ و خمهای برجسته و خطوط تزیینی طول آنها را به صورت گچبری فراگرفته در آنها تعبیه شده است. من بسیاری از این گچبریها را در اصفهان دیدهام که از نظر زیبائی طرح و ظرافت کار حتی بر تصور و خیال آدم نیز پیشی میجوید. نقطه اوج نقاشی و گچبری در سقف منزل است که برای تزیین آن حداکثر دقت و ممارست بکار میرود. نقوشی که از ظریفترین قطعات آینه به هنرمندی فراهم آمده است، در اینجا با پردههای رنگارنگی که قابهای طلائی دارند و شبیه پادشاهان، سرداران، زنان و کودکان را در آنها جای دادهاند به رقابت برخاسته است چنانکه همه باهم آمیزه هماهنگ دلانگیزی را ایجاد کرده است. چنین سقفی با گچبریها، نقاشیها و طلاکاریهایش اغلب بین پانصد تا هشتصد تومان خرج برمیدارد، و حال هرگاه بیاد بیاوریم که چنین سقفهایی بندرت در مقابل باران مداوم مقاومت میکند و خرابیهایی که بر اثر رطوبت پیش میآید در آن غیر قابل جبران است، از این همه اسراف و تبذیر کودکانه در شگفت میشویم. در این اواخر شروع کردهاند که تالار را با سقفهای مورب یا شیروانی بپوشانند اما تیرهای سستی که در ساختمان بکار میبرند بندرت به این ساختمانها استحکام لازم را میدهد."
کلنل ییت انگلیسی در سفرنامه خراسان و سیستان در اواخر دوره ناصرالدین شاه با مشاهده بناهای نظامی، توصیف مشابهی با سایر ساخت و سازهای کشور و نحوه استفاده از آن میکند.
"زمانی که روس ها خیرآباد را اشغال کردند دولت ایران نیز در این قسمت از مرز اقدام به ایجاد یک پست مرزی نمود. بدین ترتیب قلعه ای محصور که ۳۶ متر مربع مساحت داشت از گل و یک پی سنگی بنا نهاده شد. این قلعه هیچگاه از نظر افراد نظامی تجهیز نشده و تقریبا رو به ویرانی نهاده بود. .... این یکی از نشانههای متعدد این واقعیت است که حکومت ایران وقتی کاری را شروع میکند به ندرت آن را به پایان میرساند و از آن بهرهبرداری میکند. تعداد بیشماری از این بناها در ایران وجود دارد، بدون اینکه هرگز از آن استفادهای شده باشد. اینها رو به ویرانی میگذارد و تنها نشانهای است از ثروت و نیروی انسانی که بیمورد و بیجهت به هدر رفته است."
پولاک وضعیت نگهداری از کاروانسراهای باشکوهی که برای مسافران نهایت ضرورت را دارد و شاه عباس با گشادهدستی آنها را مجهز کرده را نیز اینگونه توصیف میکند: "اکنون بسیاری به صورت مخروبه درآمده و به علت عدم مراقبت در معرض ویرانی قطعی و حتمی است، همچنین بسیاری از پلهای گرانبها که اینجا و آنجا به روی نهرها و معبرهای تنگ زدهاند اغلب بلااستفاده مانده، زیرا پایهای از آن پوسیده یا طاق آن سوراخ پیدا کرده به طوری که فقط با احتیاط تمام میشود از آن عبور کرد. هرگاه نیمی از پلی که وجود آن برای ایجاد ارتباط غیر قابل اجتناب است خراب شود بلافاصله پلی دیگر، پائینتر یا بالاتر از آن، میسازند. همه در تلاش کسب این شهرت هستند که چیز نویی ایجاد کنند."
پولاک در سفرنامه خود عوامل مختلفی را که منجر به نوع ساخت و ساز خانه و نحوه نگهداری از آن میشود شرح میدهد که نشان از دقت نظر وی دارد. یکی از مهمترین این عوامل عدم ثباتی است که پولاک در اوضاع و احوال این دیار میبیند که منجر به آن میشود تا مالکیت پابرجای نباشد و کسی رغبتی به ساخت بنائی مستحکم و مقاوم نداشته باشد. همین میشود که هرگاه از یک ایرانی درباره سستی ساختمان چیزی پرسیده شود چنین جواب خواهد داد که "خانه میسازد که چند سالی تویش بنشیند؛ بعد چه اتفاقی بیفتد چیزی است که فقط خدا میداند "
"نقشه این خانههای سریع الرشد معمولا چندان مفصل و پیچیده است، و در اثر پیدا شدن منابع مالی تازه برای صاحب آن به اندازهای دچار تغییر و تبدیل میگردد که ساختمان هرگز بپایان نمیرسد، یا در اثر سهلانگاری در ساختمان و سستی آن، هنگامی که یک قسمت در حال ساخته شدن است قسمت دیگر آن رو به ویرانی میرود. آنگاه یکباره وضع و مقام صاحب آن دگرگون میگردد، تهیدست میشود، جاه و جلالش را از دست میدهد، به تبعید میرود، جریمه نقدی میشود یا فرار را بر قرار ترجیح میدهد؛ پس خانه به صورت یک بنای هفتجوش ناهماهنگ برجای میماند که هرگز به صورت چیزی تمام شده و کامل درنمیآید. حتی سعدی نیز گفته است:
هرکه آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت
و آن دگر پخت همچنین هوسی وین عمارت بسر نبرد کسی
میتوان گفت مراد سعدی از این ابیات اشارهای به ناپایداری و بیوفائی دنیاست اما بههرحال آنچه وی گفته با آداب و خلقیات ایرانیها کاملا هماهنگی دارد."
مشاهدات پولاک نشان میدهد این عزل و نصبها تنها به از بین رفتن خانه فرد مغضوب منجر نمیشود و معمولا به نابودی محلات منجر میگردد. "چون در برابر نقصان خانوادههای قدیمی محتشم و اصیل علی الدوام اشخاص منفرد به روی کار میآیند و بعد ساقط میشوند، بدین ترتیب قسمتهای مختلف شهر در مدت کوتاهی پر از سکنه و آباد میشود و همه این قسمتها و نواحی را محلههای مرغوب میدانند و باز بار دیگر به سرعت کوچک میشود و متروک، زیرا هرکس در تلاش آنست که در جوار ستاره طالع مسکن گزیند و از ستارهای که در حال افول است دوری کند."
در دوره اقامت پولاک در ایران خود شاهد آن بوده است که در سال 1851آقا خان صدراعظم بر سر کار آمد و خانواده وی قسمتی از شهر را مخصوص به خود گرداند و آن را با بنای قصور جدید معمور کردند؛ اما هفت سال بعد در حین سقوط وزیر موصوف خانهها خالی و متروک و بی سرپرست شده در آستانه ویرانی قرار گرفته است، زیرا مالکان آنها یا در تبعید بسر میبردند و یا میکوشیدند از چشم عمال حکومت پنهان باشند. در این سال ستاره اقبال خانواده فرخ خان امین الدوله طالع شده و اینان نیز مشابه نقش هم سلفشان باز به ایجاد چنین محلاتی پرداختهاند.
اما کار به همین جا خاتمه نمیپذیرد؛ حتی در شهرهای دوردست دیگر هم تمام آن قسمت از شهر که به قوم و قبیله وزیری معزول تعلق داشته، پس از سقوطش به دستور حکومت ویران و لگدکوب میشود. برای نمونه محله نور در شیراز پس از اعدام ابراهیم خان، وزیر فتحعلی شاه و محلات ماکوئیها پس از تبعید حاج میرزا آقاسی وزیر قابل ذکر است.
پولاک عامل دیگر این ماجرا را در این میداند که ایرانی تمام کردن و کامل کردن را خوش ندارد، گر چه از ساختن و توسعه دادن لذت میبرد ؛ "تنها در پی ایجاد چیز تازه است و آنچه را قدیمی است با مسامحه و بی اعتنائی به دست نابودی میسپارد. بدین ترتیب مبالغ گزافی برای ساختن کاخها و منزلهای جدید به مصرف میرساند، اما از پرداخت مبلغی جزئی برای تعمیر و مرمت لازم پرهیز دارد." حال آنکه وسعت زیاد منازل به بسیاری از صاحبخانهها اجازه نمیدهد که حتی اگر میل هم داشته باشند به تعمیرات ضروری دست بزنند.
مورد دیگر عدم دلبستگی و تعلق خاطر به خانه و کانون آبا و اجدادی ایرانیان است. "خانهای را که به وی به ارث رسیده در اثر مسامحه به حال ویرانی میاندازد؛ بدین ترتیب میبینیم که محمد شاه، پدر شاه فعلی، کاخ جدید بزرگی در دامنه البرز نزدیک عباسآباد ساخت؛ تقدیر چنین بود که وی هفتهای چند پس از پایان آن قصر به سال 1848 جهان را بدرود گفت. درست در سال 1857وضع ویرانی این کاخ چنان بود که من بر خرابههای آن اسب تاختم؛ آجرها و تیرهای آن به فروش رفت و هنگامی که شاه فعلی در نزدیکی آن اردو زده بود، در پیش چشم وی بقایای مصالح ساختمانی را از آنجا خارج کردند."
مشابه سرنوشت محمدشاه، سرگذشت شاهزاده قاجار، میرزا ناصرالدوله فرمانفرما و باغ زیبای شازده ماهان نیز جالب توجه است. در مسافرتنامه کرمان و بلوچستان عبدالحسین میرزا فرمانفرما میخوانیم زمانی که تنها نصب 3 کاشی برای تکمیل ساخت این بنا باقی مانده بود خبر فوت شاهزاده را آوردند و وی با آرزوی زندگی در این باغ و عمارت به گور رفت. جالبتر اینکه وقتی که خبر مرگ شاهزاده به ماهان میرسد معمار بنا در حال تکمیل آخرین قسمت سردر باغ بوده ولی به جای اینکه دقایقی زمان بگذارد و این اثر خود را تکمیل کند، از خوشحالی کارش را رها کرده و از آن زمان تا بحال جای آن ۳ قطعه کاشی هنوز خالی مانده است. البته خوشبختانه در این مورد مرگ شاهزاده منجر به نابودی و تاراج بنا نشده است.
پولاک علاوه بر این موارد، عقیده خرافی به علائم بدشگون را نیز اضافه میکند که نه تنها در مورد منازل بلکه در مورد آبادیها، اسبها و زنان نیز مصداق پیدا میکند." ایرانیها به این چیزها «بدقدم» میگویند. اگر در خانهای مصیبتی ناگهانی رخ دهد تقریبا هیچکس پیدا نمیشود که ولو به قیمت مفت در آن سکنی بگیرد، و بدین ترتیب خانهای که به حال خود رها شده به سرعت دستخوش ویرانی میگردد. از آن گذشته بسیاری از خانهها به تمام دلایل ممکن و متصور از طرف دولت ضبط میشود؛ هیچکس طالب آنها نیست و مردم آن را غصبی میشمارند و بدین جهت گزاردن نماز در آنها مجاز نیست."
رسم رایج دیگری که پولاک در ایران برمیشمارد این است که "از هر پولی که برای بناهای عمومی معین میشود فقط چهار، دهم آن واقعا در این کار صرف میشود و بقیه به جیب کارمندان و مقاطعهکاران سرازیر میگردد. همان چهار، دهم نیز همیشه بجا یا در موقع ضرور خرج نمیشود؛ به تابستان خشک و به باران اندک دل خوش میکنند و به چسباندن پولکهای طلائی به در و دیوار خرسند میشوند. شاه از تمام این اوضاع و احوال باخبر است؛ اما چشمها را بهم میگذارد، چون میداند که بالاخره روزی این اموال دزدی در اثر مصادره باز به کیسه وی باز خواهد گشت. روزی شاه در معیت درباریان به باغ خود رفت؛ ما به کوشکی برخوردیم که بسیار بد ساخته شده بود، چه از نظر استحکام و چه از لحاظ زیبائی مورد تردید و تأمل بود. شاه پرسید این ساختمان چقدر خرج برداشته است.
ما که میخواستیم دستاندرکاران رسوا نشوند رقم بزرگی که به نظرمان آمد یعنی یک هزار اشرفی را خرج آن قلمداد کردیم. شاه خنده-کنان جواب داد: "شش هزار اشرفی برای آن پرداختهام". البته شاه دو سال بعد تمام این مبلغ را پس گرفت."
عامل بعدی در بی کیفیت بودن ساخت سازها در نظر پولاک، عدم سختگیری بناها، کارگران و استادان کار است. "اگر او را متوجه به این حقیقت کنند که دیوار او بدون بروبرگرد فروخواهد ریخت با لبخندی جواب خواهد داد: "خانه را برای روز قیامت که نمیسازند"
همه ابزار کار او عبارت است از یک ماله که شبیه خاکانداز است و بس؛ بندرت از چکش استفاده میکند زیرا خشت به سهولت با دست خرد میشود. با دست ملاط و دوغ آب را در درزها وارد میکند و بعد چند بار با مشت به روی آن میکوبد تا بدان استحکام ببخشد. ماله را فقط برای صاف کردن بکار میبرد و اگر با دست میتوانست از عهده این کار برآید حتما ماله را هم به دور پرت میکرد. تنها هنگامی از شاقول استفاده میکند که دیوار قدری کج یا شکم داده باشد."
"با این همه این کارگران ساختمانی اگر رأیشان باشد پیشهورانی ممتاز هستند. مدارس و کاروانسراهای متعددی که با دقت بسیار بنا شده گواهی بر استادی و مهارت آنهاست؛ از نظر شکوه، سبک و تنوع صور طاقهای قوسدار ضربی آنها حتی بر طاقهای اروپائی برتری دارد. کافی است که به سقف تخممرغی شکل مسجد سلطانیه، قبه وسطی بازار چهارسو در کاشان یا به طاقهای قوسدار مساجد اصفهان و بخصوص مسجد جمعه نظری بیندازیم."
بخش جالب توجه دیگری که از نظر پولاک دور نمانده است هنر و دقت در ساخت ارسیهایی است که البته کاربرد واقعی خودش را از دست میدهد!
"در ساختن ارسی هنر و دقت بسیار بکار رفته و قیمت آن اغلب بین 200 تا 300 تومان برآورد میشود. قسمت فوقانی ارسی با مشبکی ظریف که به قلابدوزی خیلی شباهت دارد پر شده و به اشکال گوناگون هندسی، ستاره، کثیر الاضلاع و طرحهای سبد بافت از اصیلترین انواع ممکن درآمده. هنرمند هم خود را مصروف آن میدارد که همواره نقوش جدیدی اختراع کند تا هیچگاه ارسی یک خانه به ارسی خانه دیگر شبیه نباشد.
ازین گذشته هرگز شاهد این نبودهام که یک نفر ایرانی دستهایش را برای تنظیف این ارسیها بکار بگیرد. در نتیجه پس از مدتی کوتاه تمام درزهای این پنجره از گرد و غبار مملو میشود، قطعات کوچک شیشه جدا میشود و سرانجام باد بیهیچ رادعی صفیرکشان به داخل تالار میآید. باوجود این هرگز به تعمیر این پنجره همت نمیگمارند. در بدترین حالت در زمستان سوراخ ارسیها را با کاغذ میگیرند.
در طول روز تقریبا پنجره هیچ بسته نمیشود و این در نظر اروپائیان عجیب میآید که در زمستان با پنجره باز، شاهد سوختن بخاری باشند. از آن گذشته بستن پنجره هم با وجود سوراخها و شکافهای فراوان که دارد سعی نامشکوری است. هرچند که طبقات تهیدست با منقلی از ذغال افروخته خود را گرم میکنند، باز از برکت چفت و بستهای ناجور در و پنجرهها، میتوان گفت که مواردی از نوع خفگی از گاز ذغال تقریبا به هیچ روی پیش نمیآید."
منابع:
سفرنامه پولاک "ایران و ایرانیان"/ نوشته یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمه کیکاووس جهانداری. نشر خوارزمی ، 1368.
سفرنامه خراسان و سیستان نوشته: کلنل چارلز ادوارد. ییت, ترجمه: قدرت الله روشنی زعفرانلو، مهرداد رهبری. انتشارات یزدان
مسافرت نامه کرمان و بلوچستان (بلوک گردشی به مدت سه ماهه)؛ نوشته عبدالحسین میرزا فرمانفرما، به کوشش ایرج افشار مشخصات نشر : تهران: اساط
سفرنامه گروته/ هوگو گروته؛ ترجمه مجید جلیلوند. نشر مرکز، ۱۳۶۹.