گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

زیر مجموعه پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه شریف

گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

زیر مجموعه پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه شریف

گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی

پژوهشگران عضو گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی پژوهشکده سیاست گذاری دانشگاه صنعتی شریف، اینجا از فکرها و دل نوشته هایشان راجع به فعالیت ها و هدف های گروه می گویند. مطالب منعکس شده در این وبلاگ، به هیچ وجه منعکس کننده دیدگاه رسمی گروه نیست و بیان کننده نظرات شخصی نویسندگان است.
برای ارتباط با ما به این آدرس ایمیل بزنید:
socialristip@gmail.com

کانال تلگرام کسب و کار اجتماعی

سامانه آموزشی سرو

خبرنامه کارآفرینی اجتماعی حرکت

خبرنامه حرکت یک

شماره های پیشین

به فهرست دریافت کنندگان خبرنامه کارآفرینی اجتماعی «حرکت» بپیوندید.

عضویت در خبرنامه

۱۹ مطلب با موضوع «دغدغه ها» ثبت شده است

آنچه در فیلم مادرکشی بیان می شود به چالش کشیدن اموری هست که سال ها به عنوان پیشرفت کشور مطرح و از آن دفاع می شده است و به راحتی امکان نقد آن وجود نداشته است. گفتمان جدید و نقادانه ای که فیلم ایجاد کرده است باعث گردیده در جمع های مختلفی اکران شود و در جلسات، دانشگاه ها و بسیاری از مراکز دیگر در مورد آن صحبت شود. همچنین این فیلم افرادی را که تا پیش از این دیگران را در جایگاهی نمی دیدند که بخواهند در مورد تبعات کارهایشان صحبت کنند، مجبور به پاسخگویی کرده است و به همین جهت می توان گفت فیلم، رسالت خود را به خوبی انجام داده و به نیازی جدی در زمینه مواجهه با مساله آب کشور پاسخ داده است.

این فیلم در واقع واقعیتی فراتر از داستان آب است و نگاه کشور به توسعه را در سالیان گذشته نقد می کند. توسعه ای که بدون در نظر گرفتن ابعاد لازم برای پایدار بودنش اهداف رشد صرفا کمّی دارد. عطش توسعه و علاقه به دستیابی به آن در کوتاه ترین زمان و از ساده ترین روش ها منجر به آن شده است که امروز نتایج آن نشان دهنده توهمی از توسعه و درگیر شدن کشور با عواقبی بسیار پیچیده گردد. عواقبی که اکنون در بسیاری موارد نشان می دهد، جامعه ای که قرار بود برخوردار از مواهب این توسعه گردد، اتفاقا باید تبعات منفی آن را بپذیرد.

  • سروش طالبی اسکندری

تشبیه رقابت بازار به رقابت حیات وحش!

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 در مطالب آینده، تعریفی جمع بندی شده از بنگاه اجتماعی که برگردان واژه social enterprise است ارائه خواهد شد اما در این مطلب مختصر توضیحی درباره آن و دغدغه ای که با بررسی یک تعریف از آن در ذهنم مجددا جان گرفت، ارائه می گردد . کارآفرینی اجتماعی می تواند منجر به خروجی های مختلفی شود که یکی از این خروجی ها، بنگاه اجتماعی نام دارد، بنگاه های اجتماعی در واقع کسب و کارهایی هستند که هدف اصلی آنها برطرف کردن مشکلات اجتماعی و خلق ارزش مشترک است.

برطرف کردن مشکل اجتماعی می تواند از طریق اشتغالزایی برای اقشاری خاص مثل معلولان، بیماران هموفیلی، زندانیان آزاد شده یا زنان سرپرست خانوار، ارائه محصول یا خدمت به جوامعی خاص نظیر جوامع محروم، آموزش مهارت های مختلف از جمله آموزش مهارت های راه اندازی کسب و کار، حفظ محیط زیست، اقدامات فرهنگی و ... باشد. اجتماعی بودن هدف، وجه اشتراک همه تعاریف ارائه شده از بنگاه اجتماعی  است. عده ای معتقدند سازمان های غیرانتفاعی، مشروط بر آنکه بخش قابل توجهی از بودجه مالی آنها از طریق تجارت تامین شود، بنگاه اجتماعی محسوب می شوند به عنوان مثال یکی از شرط های موسسه Social Enterprise UK در مورد بنگاه اجتماعی آن است که بنگاه اجتماعی باید حداقل نیمی از بودجه مالی خود را از طریق فروش محصولات یا خدمات تامین کند. از طرف دیگر، سازمان های تجاری با هدف اصلی اجتماعی، بنگاه اجتماعی محسوب می شوند

در مورد وضعیت سود حاصل شده در بنگاه اجتماعی  اتفاق نظر وجود ندارد؛ عده ای معتقدند که سود حاصل شده از فعالیت های بنگاه اجتماعی باید مجددا در آنها سرمایه گذاری شود و برخی معتقدند که حداقل نیمی از این سود باید مجددا سرمایه گذاری شود وتعاریف مختلف ارائه شده، ضوابط خاصی برای بنگاه اجتماعی در نظر می گیرند.

در یکی از مطالب، دلیل شکل گیری بنگاه های اجتماعی به شکل زیر عنوان شده بود کاهش بودجه ی دولت ها و افزایش مشکلات اجتماعی، تعادل برطرف کردن مشکلات اجتماعی توسط دولت ها را به هم زد و دولت ها را به علت ساختار آنها در برطرف کردن مشکلات اجتماعی ناکارآمد ساخت از طرفی سازمان های غیرانتفاعی یا به عبارتی سازمان های خیریه سنتی نیز خلاقیت و پایداری، کمی دارند و نمی توانند با این ساختار و با وابستگی شدیدی که به کمک های مالی دیگران دارند با مشکلات اجتماعی فزاینده به صورت پایدار مقابله کنند. سازمان های تجاری نیز رسالت اصلی خود را حداکثر کردن سود برای سهامداران خود می دانند نه برطرف کردن مشکلات اجتماعی. بنابراین عده ای پاسخ را بنگاه های اجتماعی می دانند که مکانیزم های بازار و تکنیک های کسب و کار، خلاقیت را در آنها تحریک می کند و با ایجاد درآمد برای آنها، تحقق ماموریت اجتماعی آنها را پایدارتر و با سرمایه گذاری مجدد سود حاصل شده در همان کسب و کار، گسترده تر می سازد. سوال می شود که منشا این خلاقیت در بنگاه های اجتماعی چیست؟ یک پاسخ، رقابت در بازار و مکانیزم بازار است هر چند می توان پاسخ های دیگری نیز برای این سوال ارائه کرد. با واژه " رقابت " دغدغه ذهنی قبلی ام زنده شد. رقابت در بازار دارای نکات مثبت زیادی است یکی از این نکات مثبت افزایش نوآوری و بهبود فرآیندها، محصولات و خدمات است. اما این رقابت در برخی بازارهای ما به رقابت حیات وحش می ماند و تشبیه ها و جمله هایی این ذهنیت را تقویت می کنند خاطر دارم جمله ای در همین ارتباط شنیدم که بیان می کرد " یک آهو برای آنکه زنده بماند باید سریع تر از سریع ترین شیر جنگل بدود و یک شیر برای آنکه زنده بماند باید سریع تر از آهسته ترین آهوی جنگل بدود ". سوال اینجاست علیرغم نکات مثبت نهفته در ذات رقابت، تشبیه رقابت بازارهای انسانی به رقابت حیات وحش چه تبعات منفی ای برای جامعه ایجاد خواهد کرد؟

  • رضا طبیب زاده

به کسی نگویید ما موفقیم!!

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ

25 سال پیش، در اوج مهاجرت جوانان از روستای محمدآباد سرحد به شهرها، عده‌ای از ساکنین روستا، در اقدامی جالب جوانان را به ماندن جلب کردند. اما نه ماندن تنها! چون ماندن تنها در یک روستای معمولی نان و آب نمی‌شود. شاید ماندن در شهر نان و آب بشود، ولی در روستا باید ارزش تولید کنی تا زنده بمانی. آنها جوانان را به ایجاد واحدهای خیاطی ترغیب کردند و این اتفاق به تدریج به ایجاد یک خوشه موفق پوشاک منجر شد.

در یکی از نمونه‌های استثنایی در کشور، محمدآباد سرحد توانسته است در اوایل دهه 70، مهاجرت از روستا به شهر را متوقف و حتی برعکس کند. این توفیق صنعت پوشاک در روستای محمدآباد به حدی بود که، اهالی روستا برای کارهای غیر خیاطی، نظیر بنایی و برداشت محصولات نیروی کار کم می‌آوردند و مجبور بودند از روستاهای اطراف و حتی شهر میامی برای کارهایشان نیرو بکار بگیرند.

کارگاه خیاطی در محمد آباد سرحدکارگاه خیاطی در محمد آباد سرحد

این صنعت در سال‌های افزایش قاچاق پوشاک چینی با سختی‌های رقابت روبرو شد ولی به کار خود ادامه داده است. صاحبان کارگاه‌های خیاطی، اکنون چالش خود را رقابت با جنس قاچاق چینی نمی‌دانند، معضل اکنون این کارآفرینان روستایی، مشهور شدن است!

با پا گرفتن این صنعت، مسئولین ارگان‌های مختلف شهرستان میامی، از کارآفرینی و موفقیت اقتصادی روستا مطلع شدند و این امر را فرصتی برای درآمدزایی شخصی خود دانستند. پس از آن کار بیشتر بیخ پیدا کرد، با ورود اولین دوربین‌های صدا و سیما و تصویربرداری از کارگاه‌های موفق خیاطی، کارگران از همه جا بی‌خبر خیاطی‌ها، از معروف شدن روستایشان و موفقیتشان مشعوف شدند. اما پس از این اقدام صداوسیما، مشکلات جدی‌تری هم در نتیجه‌ی این شهرت پیش آمد. از ادارات آب و برق و گاز گرفته، تا مالیات و تعزیرات، هرشخصی بدنبال سهم خود از این موفقیت اقتصادی می‌گشت. هرشخصی از طریق نقش خود، سعی داشت سهمی از این موفقیت داشته باشد! از درخواست‌های زیرمیزی اداره مالیات، تا درخواست‌های مامورین اداره برق برای کمتر نوشتن تعداد چرخ‌های خیاطی، و تو خود حدیث مفصل بخوان....

این شد که وقتی ما می‌خواستیم برای تحقیق وارد یکی از کارگاه‌ها شویم، نه تنها خوشحال نشدند، بلکه اول مطمئن شدند که از اداره‌ای نباشیم، اداره‌ای که نه برای تسهیل و کمک، بلکه برای سنگ‌اندازی و سهم‌خواهی پا به کارگاه می‌گذارد!

آنها اکنون مطمئن هستند اگر هم مسئولی پا به روستا بگذارد و از کارگاه‌ها دیدن کند، هدفش فیلم پر کردن برای نشان دادن موفقیت خود است! آنها قبول کرده‌اند که باید سهم مالی کارکنان ادارات مرتبط، و سهم شهرت مسئولین ذیربط را بدهند، تا آنها هم اجازه ادامه‌ی کار بدهند.

در نتیجه همه‌ی این اتفاقات و البته در کنار مشکلات فروش محصولات، اکنون رونق این خوشه به خوبی گذشته نیست. در 5 سال اخیر، کارگاه‌ها یکی یکی بخاطر سختی شرایط ناچار به تعطیلی می‌شوند و مهاجرت از روستا به شهر که متوقف و معکوس شده بود، باز آغاز شده است. این اتفاق برای نمونه‌ای افتاده است که کم می‌توان مشابهش را در کشور پیدا کرد.

بله، ما می‌توانیم! می‌توانیم بهترین نمونه‌ها، بهترین کارآفرینان را هم از ادامه‌ی کار ناامید کنیم.

به حدی که وقتی از رمز موفقیتشان می‌پرسی می‌خوانند:

آواز دهل شنیدن از دور خوش است!!

تا حدی که وقتی از درخواست‌هایشان بپرسی برایت بخوانند:

از طلا بودن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید!!

و تا حدی که ما با خود بگوییم:

گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله‌ی توست، لاجرم آنچه بجایی نرسد فریاد است!!

 

  • سید وحید رضوی

آن مرد آنقدرها هم خوشحال نیست!

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۹ ب.ظ

سال 1360: مرد روستایی، مرد ماهری بود. کار با چوب را خوب یاد گرفته بود و آماده پیشرفت بود. او عاشق امام خمینی بود. امام گفت جهادسازندگی، گفت به روستاهایتان بازگردید و آنجا را رونق دهید. مرد روستایی که عاشق ایشان بود و عاشق حرف‌های آرمان‌گرایانه‌ی ایشان، آمد! با اینکه در تهران کسب و کار خودش را داشت، سرمایه‌اش در تهران را فروخت، به روستا آمد و به عشق ساختن وطن کوچکش، شروع به کار و تعلیم مهارتش به دیگران کرد. توانست برای عده‌ای از هم روستائی هایش شغل و درآمد ایجاد کند و حرفه را در روستایش گسترش دهد. او کار خود را خوب بلد بود، و از هیچ کمکی برای پیشرفت دیگران در همان روستا دریغ نمی‌کرد. با اینکه می‌دانست شاگردهایش روزی رقبایش خواهند شد.

حسن ابراهیمی

سال 1394: با زحمات مرد روستایی و یکی دو نفر از دوستان، روستایشان بعنوان خوشه‌ی کسب و کار نجاری و منبت کاری مشهور است. از ارگان‌های مختلف می‌آیند، با کارآفرینان صحبت می‌کنند. مدیران پشت میز نشینِ حالا تهرانی شده! با خدم و حشم شان می‌آیند در کارگاه‌های نجاری قدم می‌زنند و با لوح‌های فاخر! از کارآفرینان برگزیده تقدیر می‌کنند! با ماشین‌های شاسی بلند از صدا و سیما می‌آیند و در روستا گرد و خاک به راه می‌اندازند، از نجاران روستایی فیلم می‌گیرند و افتخاری دیگر در این مرز و بوم را ثبت و ضبط می‌کنند.

من هم یکی از کسانی که خبر این موفقیت را شنیده است. با شور و شوق به روستا رفتم و پای حرف‌های مرد روستایی نشستم تا تجربه‌ای ناب از عشق به میهن و انتخاب راه درست و شادی واقعی در زندگی را ثبت کنم. اما واقعیت تلخ است. درست است که مرد روستایی، تصمیم بزرگ و قابل تقدیری گرفته و از شهر به روستا بازگشته است، اما می‌داند این تصمیمش در عمل چه نتایجی داشته، می‌داند به حکم منطق رفاه! در روستا ماندن هم اشتباه است چه برسد به اینکه به روستا بازگردی! می‌داند الان زمین قبلی اش در لویزان (تهران) چه قیمتی دارد. می‌داند قیمت زمین فعلی‌اش در روستا 2 برابر هم نشده ولی قیمت زمین‌های لویزان 100 برابر شده است! می‌داند زحمت اصلی را او می‌کشد اما سود اصلی را فروشندگان مبلمان تهرانی می‌برند. (25% در برابر 100% سود)

متاسفانه او خود را مقایسه می‌کند. از حرف‌هایش می‌توان فهمید که او همچنان به تعهدش برای خدمت به روستا می‌بالد، اما از طرفی خود را سرزنش می‌کند که چرا پل‌های پشت سرش را خراب کرد و راهی برای بازگشت به تهران نگذاشت. او از گوش دادن به دلش راضی است، اما عذاب وجدان دارد که شاید تصمیم درست را برای رفاه خانواده‌اش نگرفته است.

واقعیت این است که مهارت و ارزش افزوده در این کشور، راه موفقیت نیست. در توزیع منابع بین شهر بزرگ و روستای کوچک عادلانه برخورد نشده است. و همچنان، قوانین و سازوکارها طوری است که مهارت و نوآوری و ایجاد ارزش افزوده فقط در کلام زیبا است.

کشور ما بواقع عادلانه پیش نرفته است. بنابراین انواع و اقسام نوآوری های اجتماعی و کارآفرینی‌های روستایی و اشتغالزایی خرد، تا هنگامی که این سیاست‌های ناعادلانه سرجایشان هستند و ماندن در روستا و شهرکوچک را غیرمنطقی! می‌کنند، پایدار نخواهد بود.

بیایید حالا که یک شهری شده ایم، و از امکانات شهر استفاده می‌کنیم، و بدون کار کردن هم از افزایش قیمت مسکن بهره‌مند می‌شویم، حداقل جرئت نکنیم به امثال این نجار روستایی بگویم چه کار خوبی کردی که به روستایت بازگشته‌ای!

  • سید وحید رضوی

واسطه گری منصفانه

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


 در سمینار آموزشی کارآفرینی اجتماعی و کسب و کار اجتماعی که مورخ 17 دی در پژوهشکده سیاست گذاری علم، فناوری و صنعت دانشگاه شریف برگزار شد و جزئیات آن در لینک زیر موجود می باشد در قسمتی که در مورد نمونه های کارآفرینی اجتماعی صحبت شد، در بحث واسطه گری بازار، عبارت واسطه های سودجو استفاده شد که یقینا منظور همه ی واسطه های فعال در بازار نیستند و اساسا بازارهای دنیا بدون وجود واسطه ها نمی توانند فعالیت کنند ولی یقینا همه ما نمونه هایی سراغ داریم که درآمد اصلی تولید یک محصول از قبیل محصولات هنری، محصولات کشاورزی و ... نصیب تولید کننده آنها نمی شود بلکه واسطه هایی که نقش فراهم کردن بازار را دارند بخش قابل توجه سود را برداشت می کنند. در مقابل این واسطه های سودجو که بی انصافی آنها موجب شده است تولید کردن برای برخی تولید کننده ها صرفه اقتصادی نداشته باشد و دست از کار کردن بکشند افرادی هستند که این نقش واسطه گری را با رعایت انصاف انجام می دهند؛ شاید انتخاب نام " واسطه های منصف " برای آنها مناسب باشد؛ واسطه ها در بازار لازم هستند و خدمات ارزشمندی ارائه می کنند. به امید روزی که همه این واسطه ها منصف باشند.

همچنین در بخشی از صحبت های بنده ممکن است برداشت اشتباهی صورت گرفته باشد. با مقایسه مفاهیم کارآفرینی و کارآفرینی اجتماعی به هیچ وجه قصد تقبیح کارآفرینی را نداریم بلکه معتقدیم کارآفرینی اجتماعی راهی موثر برای توسعه پایدار است و می تواند بسیاری از مشکلات بزرگ اجتماعی را با اتخاذ رویکردهای نوآورانه برطرف کند.

معتقدم که اتخاذ رویکردهای نوآورانه برای حل مسائل اجتماعی یا به عبارتی کارآفرینی اجتماعی بسیار ارزشمند است در عین حال کارآفرینی را ابدا تقبیح نمی کنم بلکه با تعریف عموم از کارآفرینی به معنای ایجاد کسب و کار، در شرایط فعلی و نرخ بالای بیکاری، کارآفرینی را بسیار ارزشمند می دانم.

  • رضا طبیب زاده

در سیرجان رسمی هست بنام جمع آوری فضل که در شب مراسم شیرین عروسی اتفاق می افتد و این مراسم را برای عروس و داماد شیرینتر می­کند. در این مقاله سعی دارم قدری بیشتر درباره جنبه های اقتصادی-فرهنگی-اجتماعی این رسم توضیح بدهم تا به اعجاز آن پی ببریم. گرچه که بسیاری از جوانان بخاطر ترس از هزینه­های سرسام آور شروع زندگی مشترک، مدتی عطایش را به لقایش می بخشند. اما به میمنت این رسم مبارک، بسیاری از اهالی سیرجان از جمله خودِ من،حتی اگر از یک خانواده متوسط باشند، این چالش را بعنوان مانعی برای ازدواج نمیبینند، چون  در شب عروسی از طرف اقوام و خویشان به قدری کمک مالی در یافت میکنند که شروع زندگی شان با دغدغه مالی همراه نباشد.

اگر بخواهم خلاصه بگویم. من و همسرم در شب عروسی 70 میلیون تومان فضل جمع کردیم. با این پول و با کمک مقدار کمی پس انداز که داشتیم، توانستیم در تهران (محله شاپور) خانه بخریم و بدون دغدغه ی هزینه های خانه در تهران زندگی را شروع کنیم.

در تئوری­های مصرف علم اقتصاد، جوانی را به منزله­ ی دوره ای از زندگی فرد میبینند که نیازش به مصرف بیش از درآمد فعلی­اش است. پس باید که او را تامین مالی کنیم تا بتواند بر مبنای درآمدهای آینده اش مصرف کند امروزه این نیاز در دنیا توسط بازار مالی پاسخ داده می­شود و در کشورهایی که بازار مالی کاراست، هر جوان میتواند مقداری وام بگیرد تا زندگی اش را به کمک آن شروع کند و در آینده آن وام را بازپرداخت کند. این رسم نیز دقیقا همین نیاز را پاسخ می­گوید اما، با کلی مزیت های فرهنگی-اقتصادی-اجتماعی دیگر و از دوره ی ماقبل بانکداری تا امروز!

 شاید نقطه ی عطف مصرف بیشتر از درآمد در جوانان ازدواج ایشان باشد و به همین خاطر در دنیا مرسوم است که به جوانان وام هایی در قالب وام ازدواج و ... می دهند اما این رسم مزایای متعدد دیگری نیز دارد که چند مورد آن در ادامه آمده است:1- باعث تحکیم روابط اجتماعی قوم و قبیله در بلند مدت می شود چرا که این پولی که اهدا شده به مثابه یک قرض است که قوانین نانوشته­ی اجتماعی شما را به این سمت هدایت می­کند که در جشن فرزندان کسی که به شما پول اهدا کرده شرکت کنید و دین خود را ادا کنید. 2- فرهنگ قرض الحسنه بصورت واقعی اجرا می شود و اگر شما برایتان شرایطی پیش بیاید که قادر به کمک کردن در آینده و در جشن های طرف مقابل نباشید، مشکلی برایتان پیش نمی­آید در حالی که راه حل ارائه شده توسط اقتصاد روز وام است و اگر شما نتوانید آن را پس بدهید، مشمول جریمه و زندان خواهید شد و....

البته این عکس مربوط به مراسم عروسی من نیست، بلکه مربوط به یک مراسم عروسی در بلوچستان است. و شاید از این بابت جالب باشد که این فرهنگ بسیار خوب زمانی در همه جای ایران رواج داشته، اما الان کمرنگ تر شده و شاید برخی آن را به فراموشی سپرده باشند. همین الان من دوستان بسیاری دارم که میگویند این رسم زشتی است و من نمیخواهم در عروسی ام آن را اجرا کنم شاید باید دید که آسیب های این رسم چیست....

امیدوارم بتوانم این فرهنگ را مدوّن کنم تا حداقل دِین خودم را نسبت به این فرهنگ ادا کرده باشم. 

  • محمد ملک شاهی

بسم الله الرحمن الرحیم

لزوم تفکیک میان ارزش آفرینی اجتماعی و برطرف کردن مشکلات اجتماعی مرا به نوشتن این مطلب ترغیب کرد. در برخی تعاریف ارائه شده از کارآفرینی اجتماعی به لزوم خلق ارزش برای جامعه اشاره شده است که با برطرف کردن مشکلات اجتماعی متفاوت است. کارآفرینی اجتماعی، نوعی از کارآفرینی است که از طریق حل مشکلات اجتماعی، ارزش آفرینی می کند. هر چند در مورد تعریف کارآفرینی و به تبع آن، تعریف کارآفرینی اجتماعی در ادبیات علمی دنیا اتفاق نظر وجود ندارد. خروجی کارآفرینی محصول یا خدمتی برای تمام یا بخشی از جامعه خواهد بود.

محصول تولید شده یا خدمت ارائه شده که خروجی فرآیندهای کارآفرینانه است تنها زمانی موفق خواهد بود که برای مشتریان مورد هدف، ارزش ایجاد کند یعنی مزایای حاصل از آن محصول یا خدمت بیش از هزینه ای باشد که برای آن پرداخت می کنند بنابراین خلق ارزش برای جامعه ای که هدف فرآیندهای کارآفرینانه هستند اولین اصل موفقیت در کارآفرینی است؛ ولی این خلق ارزش الزاما در راستای برطرف کردن مشکلات اجتماعی نظیر: فقر، بیکاری، اعتیاد، آلودگی هوا، عدم دسترسی به آب آشامیدنی، معضلات فرهنگی، انحرافات اخلاقی و ... نیست؛ به عنوان مثال تولید نوشیدنی X ممکن است هیچ یک از مشکلات حاد اجتماعی موجود را برطرف نکند ولی چون برای جامعه مورد هدف خود، ارزش ایجاد می کند، به خوبی فروش می رود.

بنابراین باید میان این دو مفهوم " ارزش آفرینی اجتماعی " و " برطرف کردن مشکلات اجتماعی " تفاوت قائل شویم. به نظر می رسد برطرف کردن مشکلات اجتماعی، خلق ارزش اجتماعی را درون خود دارد در حالیکه برعکس آن صادق نیست و الزاما هر خلق ارزش اجتماعی در راستای برطرف کردن مشکلات اجتماعی نیست.

  • رضا طبیب زاده

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۷ ب.ظ

وقتی در یک روز سرد زمستانی جلسه‌ی کاری‌ات لغو شود و در میان شلوغی کارها اندک زمانی پیدا کنی، زمان خوبی است که بتوانی برای وبلاگ گروه مطلب بنویسی.

حدود بیست ماه است که گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی به همّت یک عده از دوستان دغدغه‌مند راه‌اندازی شده است و در این مدت پروژه‌های متعدد و متفاوتی را در این گروه تجربه کرده‌ایم. یکی از اولین کارهایمان در گروه، ترجمه کتاب کسب و کارهای اجتماعی محمد یونس بود که حدودا یک سال پیش به اتمام رسید و از همان زمان، اغلب کارهای محمد یونس، را پیگیری کردیم. در این میان و با گسترده تر شدن مطالعات گروه، سری به فعالیت‌های سازمان‌های دیگر در حوزه نوآری‌های اجتماعی از سازمان‌های شناخته شده و بزرگی همچون آشوکا تا بنگاه‌‌های کوچکی در آفریقا زدیم و همواره از نوآوری‌هایی که در این حوزه برای رفع مشکلات اجتماعی مردم نقاط مختلف دنیا شده بود، شگفت‌‌زده و شادمان می‌شدیم.

وقتی می‌دیدیم یک نفر برای اشتغال ناشنوایان پیکی ایجاد کرده و یا یک کارآفرین اجتماعی دیگر، سایتی را راه‌اندازی کرده است که با خرید هر کالا  از آن، یک کالای ضروری همچون کفش به فقرا اهدا می‌شود و یا نوآوری که برای رفع معضلات فرهنگی در جوامع فقیر با کسب و کاری اجتماعی به آنها کتاب‌هایی با قیمت‌هایی ناچیز عرضه می‌کرد، همواره تلاش و خلاقیت این قشر را تحسین می کردیم و شخصاً به آنها غبطه می‌خوردم.

وقتی این مطالعاتمان را با دیگران، از بدنه سیاستگذاران تا دولتمردان و دانشگاهیان درمیان می‌گذاشتیم با استقبال آنها نیز مواجه می‌شد و بعضا درخواست همکاری‌های مشترکی می‌شد؛ در کنار این موضوع آشنایی با فعالین متعددی که در این حوزه در کشور مشغول به کار هستند نیز بر اشتیاق ما برای کار در این حوزه اضافه می‌کرد.

اگرچه تا اینجای داستان مثبت و خوب است اما یک واقعیت تلخ وجود دارد که لازم است حتماً به آن اشاره شود و آن ظرفیت‌ها و نوآوری‌های ارزشمند و کارآمدی در کشور است که تا کنون مغفول مانده است؛ وقتی تجربه بانک گرامین را خواندم که بر اساس آن محمد یونس توانسته است جایزه نوبل را از آن خود کند و بعدها در مطالعاتمان در گروه، تجربه بانک قرض الحسنه رسالت را بررسی و از لحاظ تاریخی و اثرگذاری با بانک گرامین مقایسه کردم، به این نتیجه می‌رسیدم که واقعاً تجربه بانک قرض الحسنه رسالت به همان اندازه بانک گرامین جذاب نیست؟ وقتی با کانون معلولین توانا در کشور خودمان آشنا شدیم و تجارب آنها در حوزه معلولین را شنیدیم و به تفاوت محسوس آنها با بسیاری از تجارب بعضاً معروف بین‌المللی پی‌بردیم، این سوال مطرح می‌شد که چرا این کانون، اینقدر ناشناخته باقی‌مانده است؟ وقتی در اصفهان با تعاونی نوید نور آشنا شدیم و داستان آنها در خصوص تأسیس کارخانه با هدف رفع مشکلات روحی بیماران هموفیلی و حتی اعطای سهام این کارخانه به بیماران هموفیلی را بررسی کردیم، از نوآوری آنها در مدل کسب و کارشان واقعا لذت بردیم. ولی واقعا چرا این تجارب تا کنون در محافل علمی و دانشگاهی ما مورد نقد و بررسی لازم قرار نگرفته است؟ چرا محافل علمی ما در هیاهوی مقالات و کارهای خود به بررسی چنین تجاربی نپرداخته اند ؟

واقعیت تلخ قضیه این است که جامعه علمی و دانشگاهی ما بیش از آنکه به تجارب بومی و اهمیت آنها واقف باشد بیشتر به ترجمان تجارب دیگر کشورها پرداخته است و بعضا سعی در نمونه‌سازی همان تجارب در کشور نموده است؛ حال آنکه وقتی تجارب بومی خود را با شوآن صدرقاضی (مدرس دانشگاه سازمان ملل و فعال در حوزه نوآوری های اجتماعی) مطرح کردیم، به ما می‌گفت این تجارب ارزش مطرح شدن در محافل بین‌المللی را دارند و باید آنها را در این سطح منتشر کرد.

فکر می‌‌کنم این واقعیت تلخ ناشی از کم کاری مجموعه‌هایی مثل خودمان است که البته ما در گروه نوآوری و کسب و کار اجتماعی امیدواریم به عنوان یک پژوهشکده و با ورود به این عرصه بتوانیم، کم‌کاری‌های گذشته را جبران کنیم و کمک شایانی به توسعه این نوآوری‌های اجتماعی در کشور داشته باشیم. حقیقت این است که مدل‌ها و تجارب نوآوری‌های اجتماعی بومی را باید همچون اشیای عتیقه با مراقبت و زحمت زیاد، شناسایی و نه در موزه‌ها، که در زندگی روزمره مردم به نمایش بگذاریم و در این میان وظیفه و رسالت اصلی گروه ما این است که زمینه‌سازی‌های نظری لازم برای شکوفا شدن این ظرفیت‌ها را فراهم کنیم. تلاش می‌کنیم تا مسئولیت خود را نسبت به نوآوران و کارآفرینان اجتماعی‌ای که با تحمل زحمات زیاد، ایده‌های خود را پیاده‌سازی کرده‌اند، ایفا کنیم و از این طریق سهمی در توسعه این موضوعات و تجربیات بومی در جامعه علمی کشور و فعالان حوزه کسب و کارهای اجتماعی داشته باشیم. 

 

  • حسین عنبرستانی

مسئولیتی که سنگینی می کند

يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ب.ظ

یک) 23 آبان، ما میزبان جمعی بودیم از فعالین توسعه محلی در ایران... همه بودند. حداقل همه چهره ها و گروه هایی که هرجا سخنی از طرح های توسعه روستایی است، نام ایشان یا گروه و تشکل شان بر سر زبان است. جمعی که قرار است ان شا الله بشوند «همیاران توسعه محلی» و ماهی یک بار دور هم جمع شوند و از هم یاد بگیرند و کمک کنند که فهم بهتری نسبت به مسائل و باید ها و نبایدهای توسعه محلی در ایران به دست آید.

در این روز به یادماندنی، نکته ای که خیلی در صحبت های برخی از حاضرین به چشم می خورد، امیدی بود که به تشکیل این جمع بسته بودند و خواسته ای از ما که حتی گاه التماس می شد که «تورو خدا، نگذارید این نشست ها متوقف بشه» و از ما می خواستند که به وعده مان برای استمرار این نشست ها و تشکیل این شورا عمل کنیم. می گفتند قبلا هم پیش آمده عمدتا در جاهای دولتی که تشکلها و فعالین توسعه را دور هم جمع کرده اند و وعده ای و بعد توقف پیگیری و از هم پاشیده شدن جمع و از بین رفتن امیدها و دوباره از نو.

دو) کارآفرینی اجتماعی، کسب و کار اجتماعی و نوآوری اجتماعی مفاهیم امید بخشی هستند. همه از ابزارها و روشهایی صحبت می کنند که قرار است به بهتر شدن مسائل اجتماعی کمک کنند. این امید بخشی را در هر دیدار تازه با تشکل، یا فعالی اجتماعی حس می کنیم. برخی هایشان اولین بار که ما را می بینند و از فعالیت ها و هدف هایمان خبردار می شوند، ابراز خوشحالی می کنند از اینکه چنین جمعی در دانشگاه شریف تشکیل شده و چنین هدف هایی را دنبال می کند. سخت نیست فهمیدن اینکه برخی ها واقعا چشم امید دارند به فعالیت های گروه های این چنینی در کشور. یک ماه و نیم پیش بود که سفری به قزوین داشتیم و با آقای محمد موسوی کارآفرین اجتماعی حوزه معلولین دیدار کردیم. در آن سفر، این امید و انتظار به زبان و نگاه از سوی آقای موسوی و سایر دست اندرکاران مجتمع فیروز و کانون معلولین توانا لمس شد.

سه) آقای محمد حسین حسین زاده، مدیر عامل بانک قرض الحسنه رسالت، رابطه خوبی با گروه ما دارد. در مدت زیادی که از آشنایی مان می گذرد، بسیار از ایشان آموخته ایم و دیدارهای زیادی داشته ایم. جدا از همکاری های راهبردی که برای هدف های مشترک مان داریم، یک نکته خیلی در نگاه ایشان قابل درک است: "امید خیلی زیادی که به جوانهای فعال در این گروه دارند". با اینکه ایشان به دلیل مشغله های زیاد قاعدتا نباید وقت چندانی برای صرف کردن با ما داشته باشند، اما شاهد هستیم که هربار که فرصت دیداری فراهم می شود، چقدر زیاد برای ما وقت می گذارند و حتی پا می شوند و ساده و بی تکلف از بانک به جمع مان می آیند. سخت نیست فهمیدن اینکه به عنوان یکی از دغدغه مندان کشور، چقدر امید دارند که ما بتوانیم در تحقق همین هدف های تعریف شده برای ترویج کسب و کارهای اجتماعی در ایران، موفق باشیم.


چهار) مثالها زیاد است...دغدغه اصلی من این است که بتوانیم خوب متوجه این انتظارات و امید ها باشیم. بار مسئولیت حقیقتا بسیار سنگین است و ما باید مراقب باشیم صرف اینکه فکر کنیم با مفاهیم زیبا و خیرخواهانه ای سر و کار داریم، به معنی تمام شدن وظیفه مان نیست. ...

کار سختی است...باید بتوانیم در عمل، تغییرات مثبت ماندگاری ایجاد کنیم و حواسمان باشد خدای نکرده، کارآفرینی اجتماعی هم برای ما نشود یک سرگرمی، هرچند که روکش و لباسی ارزشی و نیک نام داشته باشد...ایران ما چشم انتظار امثال ماست...کارِ روی زمین مانده زیاد است و وظیفه ما که آگاه تریم و توانمندتر، سنگین تر...ان شا الله که پایان کار، شرمنده نمانیم.

  • هامون طهماسبی