میان آبه؛ روستایی که اکثر مردمش با یارانه زندگی می کنند
روستای میانآبه که از توابع شهرستان نهاوند استان همدان است؛ روستای پدری من است که خانوادهام بعد از مهاجرتی 40 ساله به استان سیستانوبلوچستان به آنجا بازگشتهاند. وارد این روستا که میشوید منظرههای طبیعی و آب و هوای مطبوع آنجا شما را جذب میکند. منطقهای کاملا سرسبز که به ظاهر آب فراوانی هم دارد.
از جذابیتهای گردشگری اطراف روستا، علاوه بر کوهها و زمینهای سرسبز آن میتوان به سرابهای متعدد از جمله "سراب گیان" اشاره کرد که هر ساله توریستهای زیادی را به خود جذب میکند.
اراضی کشاورزی این روستا به دو دسته تقسیم میشود. یک دسته زمینهای سنددار که سهمآبه زیادی هم دارند و دسته دیگر زمینهایی است که بعد از انقلاب به دستور امام به کشاورزان واگذار شدهاست که عمدتا کمآب بوده و کشاورزی در آنها به صورت دیم است.
این روستا هم مانند اکثر روستاهای دیگر دارای کشاورزی و دامداری است اما با شرایط خاص خودش! البته دامداری در این روستا به صورت سنتی انجام میشود.
اگر چند روزی با مردمشان زندگی کنید متوجه تغییرات جدی فرهنگی و اجتماعی در زندگی آنها میشوید. دیگر چند سالی هست که با ورود تکنولوژی و ماشینیشدن، زندگی اهالی روستا عوض شدهاست. دیگر زنان روستایی نان نمیپزند، از کره و دوغ و ماست محلی خبری نیست و فقط چند نفری از خانم های روستا آن هم برای کسب درآمد، تولیدات محلی دارند. روستا دارای چند نانوایی است و حتی مردم روستا لبنیات و سایر مایحتاج خود را نیز از سوپرمارکت تهیه میکنند.
اگر از افراد معدودی که دائم در روستا مستقر هستند و کارشان دامداری و کشاورزی است(به گفته مردم روستا مالکان روستا هستند) بگذریم؛ اکثر مردهای روستا شغلشان مرتبط با کارهای ساختمانی است. از کارگری گرفته تا بنایی و معماری. اما چیزی که بین همه آنها مشترک است سفرهای طولانی و اجباری آنها برای پیدا کردن کار و تامین مخارج زندگیشان است. از شیراز و عسلویه گرفته تا کرمان، ایرانشهر، زاهدان و خاش. به شکلی که ماهها دوری از خانواده، نه تنها برای آنها بلکه برای فرزندان و همسرانشان نیز عادی شدهاست. البته تعدادی از آنها هم بعد از پیدا کردن کار و شرایطی مناسب به همراه خانواده خود به محل کارشان که کیلومترها آن طرفتر از روستایشان است؛ مهاجرت میکنند و از زادگاه خود دل میکنند. زادگاهی که از نظر آب و هوا و مکانهای تفریحی با آن شهرها قابل قیاس نیستند؛ اما فشارهای اقتصادی آنها را مجبور به چنین مهاجرتی میکند. مثال بارز این موضوع پدر خودم است که 40 سال پیش برای کار کردن به ایرانشهر مهاجرت کرد.
اما ااتفاق تازهای افتاده است که شرایط را از این هم بدتر میکند، وضعیت رکود ساختمانسازی و به تبع آن کمبودن کار در این زمینه است. حالا دیگر مردان روستا همان کار ساختمانی در دورترین مناطق کشور هم نصیبشان نمیشود و وضعیتشان به شکلی شدهاست که در سال تنها 3 یا 4 ماه کار میکنند و باقی سال را بیکار در روستایشان سپری میکنند. خرده زمینی هم که دارند بعد از یکسال زحمت به دلیل همان کم آبی که ذکر شد؛ بیش از 2 تا 3 میلیون تومان در سال که کفاف هزینههای زمین را هم نمی دهد، عایدشان نمیکند.
همه این مشکلات دست در دست هم دادهاند تا مردم روستا از نظر اقتصادی دارای وضعیت مساعدی نباشند. بیکاری جوانان و مردان روستایی که اغلب آنها، تنها مولد درآمد خانواده هستند، امری شایع است که برای آنها عادی شدهاست. شاید بتوان گفت هماکنون تنها منبعی که خانوادههای روستایی به آن دلگرم هستند و ماه به ماه چشم انتظار آن مینشینند، یارانه 45 هزار تومانی دولت است که آن هم هر ماه توسط مسئولین صحبت از قطع شدن آن میشود.
راه حل چیست؟
روزهای ابتدایی که با عینک کارآفرینی( البته به معنای اشتغالزایی!) به این منطقه نگاه میکردم؛ به فکر راهانداختن تورهای گردشگری، کارگاههای تولیدی و ... در منطقه بودم. اما با تحقیق بیشتر متوجه شدم که هر کدام از این کارها، خودشان دارای مضرات زیادی بوده و دیگر ابعاد زندگی آنها را تحت تاثیر قرار میدهند که جبران مضرات آن سخت خواهد بود.
این که چطور باید به این مسائل نگاه کرد و برای آنها راهحل ارائه داد، به شکلیکه حالتی بهینه شکل گیرد سوالی است که این روزها واقعا ذهن من را به خود مشغول کرده است.
نکته نگران کننده این است که اگر نگاهمان را به دیگر روستاهای کشور متمرکز کنیم؛ متوجه خواهیمشد که این شرایط برای خیلی از روستاهای دیگر نیز وجود دارد لذا بدست آوردن روشی که همه جانبهنگر باشد؛ برای روبرو شدن با این مسئله ضروری بنظر میرسد.
امید است که شما عزیزان با نظرات و پیشنهادات ارزشمند خود به رفع دغدغههای ذهنی بنده در جهت حل این مسائل کمک فرمایید.
- ۹۵/۰۵/۱۵
من دقیقا متوجه مشکل کم آبی روستا نشدم...در مجاورت سراب هستند و از آب بی بهره؟
چرا؟
حجم گردشگران زیادی که به اینجا می آیند، مواد خوراکی، غذا، اقامت و غیره شان را به چه طریق تامین می کنند؟ آیا امکان آن نیست که از ظرفیت همین مردم شرکت تعاونی تاسیس شود و خدمات غذا و اقامت به گردشگران ارائه کند؟
این سراب ها چقدر با روستا فاصله دارند؟